loading...
مجله اینترنتی روان تنظیم (علمی-پژوهشی-کاربردی)
محمود دلیر عبدی نیا بازدید : 14 شنبه 02 تیر 1403 نظرات (0)

 

روانشناسی سازگاری: ریشه های خوشبختی

 

سازگاری چیست؟

مفهوم سازگاری در اصل از زیست شناسی وام گرفته شده است. از واژه سازگاری بیولوژیکی که به تلاش های یک گونه برای سازگاری با تغییرات محیطی اش اشاره دارد، مدل سازی شد. درست همانطور که یک موش صحرایی باید خود را با یک زمستان غیرعادی وحشیانه وفق دهد، یک فرد نیز باید خود را با تغییرات در شرایطی مانند شغل جدید، شکست مالی یا از دست دادن یک عزیز وفق دهد.

بنابراین، سازگاری به فرآیندهای روانشناختی اطلاق می‌شود که افراد از طریق آن، خواسته‌ها و چالش‌های زندگی روزمره را مدیریت می‌کنند یا با آن‌ها کنار می‌آیند. خواسته‌های زندگی روزمره متنوع است، بنابراین در مطالعه فرآیند سازگاری با موضوعات متنوعی مواجه خواهیم شد. چگونه شخصیت بر الگوهای سازگاری افراد تأثیر می گذارد؟ چگونه افراد تحت تأثیر استرس قرار می گیرند؟ و چگونه از راهبردهای مقابله ای برای مقابله با استرس استفاده می کنند؟

عوامل تعیین کننده شادی

دقیقا چه چیزی انسان را خوشحال می کند؟ این سوال موضوع گمانه زنی های زیادی بوده است. فرضیه های عام در مورد ریشه های شادی فراوان است. برای مثال، بدون شک شنیده اید که با پول نمی توان شادی را خرید. اما آیا شما آن را باور می کنید؟ مثلا می گویند که اگر سلامتی خود را دارید، تقریباً همه چیز دارید. آیا سلامتی واقعاً کلید حوشبختی است؟ اگر سالم اما فقیر، بیکار و تنها باشید چه؟ ما اغلب در مورد لذت های پدر و مادر شدن، شادی های جوانی و لذت های زندگی ساده و روستایی می شنویم. آیا اینها عواملی هستند که باعث شادی می شوند؟

در سال‌های اخیر، دانشمندان علوم اجتماعی شروع به آزمایش تجربی این فرضیه‌ها و سایر فرضیه‌ها کرده‌اند. تعداد زیادی از مطالعات پیمایشی برای بررسی عوامل تعیین کننده بهزیستی ذهنی - ارزیابی های شخصی افراد از شادی کلی یا رضایت از زندگی آنها انجام شده است. یافته های این مطالعات بسیار جالب است. ما این تحقیق را بررسی می‌کنیم زیرا در موضوع سازگاری مرکزی است و ارزش جمع‌آوری داده‌ها و قرار دادن ایده‌ها را در یک آزمون تجربی نشان می‌دهد. همانطور که خواهید دید، بسیاری از تصورات رایج درباره شادی نادرست به نظر می رسند.

اولین مورد این فرضیه ظاهراً گسترده است که اکثر مردم نسبتاً ناراضی هستند. به نظر می رسد نویسندگان، دانشمندان علوم اجتماعی و عموم مردم بر این باورند که مردم در سراسر جهان عمدتاً ناراضی هستند، اما نظرسنجی های تجربی به طور مداوم نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق پاسخ دهندگان - حتی آنهایی که فقیر یا ناتوان هستند - خود را نسبتاً شاد توصیف می کنند. وقتی از مردم خواسته می شود که شادی خود را ارزیابی کنند، فقط یک اقلیت کوچک خود را در زیر نقطه خنثی در مقیاس های مختلف در نظر می گیرند.

هنگامی که میانگین رفاه ذهنی کل کشورها بر اساس تقریباً 1000 نظرسنجی محاسبه می شود، میانگین ها به سمت انتهای مثبت مقیاس خوشه می شوند. این بدان معنا نیست که همه به یک اندازه خوشحال هستند. محققان تفاوت های قابل توجه و قابل تاملی را در میان افراد در بهزیستی ذهنی یافته اند که ما به صورت لحظه ای آن ها را تحلیل خواهیم کرد.

محققان از روش های مختلفی برای تخمین توزیع شادی استفاده کرده اند. به عنوان مثال، در یک مطالعه، از پاسخ دهندگان خواسته شد که هفت حالت چهره نشان داده شده را بررسی کنند و یکی را انتخاب کنند که به بیان احساس فرد در مورد زندگی خود به عنوان یک کل نزدیکتر است. اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان چهره های شاد را انتخاب کردند. اما به نظر می‌رسد تصویر کلی از آنچه که پیش‌بینی می‌شد، زیباتر به نظر می‌رسد.

آنچه خیلی مهم نیست

اجازه دهید بحث خود را در مورد تفاوت های فردی در شادی با برجسته کردن چیزهایی شروع کنیم که مشخص می شود عوامل نسبتاً بی اهمیت بهزیستی ذهنی هستند. به نظر می رسد تعدادی از عواملی که ممکن است انتظار داشته باشیم تأثیرگذار باشند، ارتباط کمی با شادی عمومی دارند یا اصلاً ارتباطی ندارند.

پول: همبستگی مثبتی بین درآمد و احساسات ذهنی شادی وجود دارد، اما این ارتباط به طرز شگفت آوری ضعیف است. برای مثال، یک مطالعه نشان داد که بین درآمد و شادی در ایالات متحده فقط همبستگی اندکی وجود دارد. مسلماً، فقیر بودن بسیار می تواند مردم را ناراضی کند، اما زمانی که افراد از سطح فقر بالاتر رفتند، رابطه کمی بین درآمد و شادی وجود دارد. به طور متوسط، حتی افراد ثروتمند نیز به طور جزئی شادتر از افراد طبقه متوسط ​​هستند.

مشکل پول این است که در این عصر مصرف هولناک، افزایش درآمد به افزایش تمایلات مادی کمک می کند. هنگامی که این تمایلات مادی رو به رشد از توان مالی مردم پیشی می گیرد، نارضایتی محتمل است. بنابراین، شکایت از نداشتن پول کافی حتی در میان افرادی که درآمدهای شش رقمی بالایی دارند، امری عادی است.

جالب توجه است، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد افرادی که تاکید ویژه‌ای بر دستیابی به ثروت و اهداف مادی دارند، نسبت به دیگران کمتر خوشحال هستند. شاید آنها آنقدر بر موفقیت مالی متمرکز هستند که رضایت زیادی از زندگی خانوادگی خود دریافت نمی کنند.

سن: سن و شادی به طور مداوم به هم مرتبط نیستند. سن کمتر از 1 درصد از تغییرات شادی افراد را تشکیل می دهد. عوامل کلیدی مؤثر بر بهزیستی ذهنی ممکن است برخی را با بزرگتر شدن افراد تغییر دهد - کار از اهمیت کمتری برخوردار می شود، سلامتی بیشتر - اما سطح متوسط ​​شادی افراد در طول زندگی به طور قابل ملاحظه ای ثابت می ماند.

جنسیت: زنان تقریباً دو برابر مردان برای اختلالات افسردگی درمان می شوند، بنابراین ممکن است انتظار داشته باشیم که زنان به طور متوسط ​​کمتر شاد باشند. با این حال، مانند سن، جنسیت کمتر از 1 درصد از تغییرات در رفاه ذهنی افراد را تشکیل می دهد.

والدین بودن: کودکان می توانند منبع فوق العاده شادی و رضایت باشند، اما همچنین می توانند منبع فوق العاده ای برای سردرد و دردسر باشند. در مقایسه با زوج های بدون فرزند، والدین بیشتر نگران هستند و مشکلات زناشویی بیشتری را تجربه می کنند. ظاهراً جنبه‌های خوب و بد والدینی یکدیگر را متعادل می‌کنند، زیرا شواهد نشان می‌دهد افرادی که فرزند دارند نه بیشتر و نه کمتر از افراد بدون فرزند خوشحال هستند.

هوش: هوش یک ویژگی بسیار ارزشمند در جامعه مدرن است، اما محققان ارتباطی بین نمرات IQ و شادی پیدا نکرده اند. به نظر می رسد پیشرفت تحصیلی نیز با رضایت از زندگی ارتباطی ندارد.

جذابیت فیزیکی: افراد خوش قیافه در مقایسه با افراد غیرجذاب از مزایای مختلفی برخوردارند. با توجه به اینکه جذابیت فیزیکی منبع مهمی در جامعه غربی است، ممکن است انتظار داشته باشیم افراد جذاب شادتر از دیگران باشند، اما داده های موجود نشان می دهد که همبستگی بین جذابیت و شادی ناچیز است؟

آنچه تا حدودی مهم است

تحقیقات سه جنبه از زندگی را که به نظر می رسد تأثیر متوسطی بر بهزیستی ذهنی دارند، شناسایی کرده است: سلامت، فعالیت اجتماعی و اعتقاد مذهبی.

سلامت:به نظر می رسد سلامت جسمانی خوب یک نیاز ضروری برای شادی باشد، اما مردم با مشکلات سلامتی سازگار می شوند. میانگین نمرات شادی به وضوح در انتهای مثبت توزیع انباشته می شود. تحقیقات نشان می‌دهد که افرادی که دچار بیماری‌های جدی و ناتوان‌کننده می‌شوند، آنطور که می‌توان حدس زد، ناراضی نیستند. سلامتی خوب ممکن است به خودی خود باعث شادی نشود، زیرا مردم تمایل دارند سلامتی خوب را بدیهی بدانند. چنین ملاحظاتی ممکن است به توضیح اینکه چرا محققان فقط یک همبستگی مثبت متوسط بین وضعیت سلامتی و بهزیستی ذهنی پیدا می‌کنند کمک کند.

فعالیت اجتماعی: انسان ها حیواناتی اجتماعی هستند و به نظر می رسد روابط بین فردی افراد به شادی آنها کمک می کند. افرادی که از شبکه های دوستی خود راضی هستند و از نظر اجتماعی فعال هستند، سطوح بالاتر از متوسط ​​شادی را گزارش می کنند. و افرادی که به طور استثنایی شاد هستند تمایل دارند نسبت به دیگران رضایت بیشتری از روابط اجتماعی خود گزارش کنند.

مذهب: ارتباط بین دینداری و بهزیستی ذهنی کم است، اما تعدادی از نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که افرادی که اعتقادات مذهبی قلبی دارند، نسبت به افرادی که خود را غیرمذهبی توصیف می‌کنند، احتمالاً شادتر هستند. محققان مطمئن نیستند که چگونه ایمان مذهبی شادی را تقویت می کند، اما مایرز (1992) حدس های جالبی ارائه می دهد. از جمله، او بحث می‌کند که چگونه دین می‌تواند به مردم حس هدف و معنایی در زندگی‌شان بدهد، به آنها کمک کند تا شکست‌هایشان را به خوبی بپذیرند، آنها را به جامعه‌ای دلسوز و حمایت‌گر متصل کند، و با در نظر گرفتن مرگ نهایی‌شان به آنها آرامش دهد.

آنچه خیلی مهم است

فهرست عواملی که به نظر می رسد اجزای بسیار مهم شادی هستند، به طرز شگفت آوری کوتاه است. تنها چند متغیر به شدت با شادی کلی مرتبط هستند.

عشق و ازدواج: روابط عاشقانه می تواند استرس زا باشد، اما مردم به طور مداوم عاشق بودن را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل شادی ارزیابی می کنند. علاوه بر این، اگرچه مردم از ازدواج خود شکایت زیادی می کنند، شواهد نشان می دهد که وضعیت تاهل یک رابطه کلیدی شادی است. در بین مردان و زنان، افراد متاهل شادتر از افراد مجرد یا مطلقه هستند و این رابطه در سراسر جهان در فرهنگ های بسیار متفاوت وجود دارد. با این حال، روابط علّی زیربنای این همبستگی نامشخص است. ممکن است بیش از آنکه رضایت زناشویی باعث شادی شود، شادی موجب رضایت زناشویی می شود. شاید افرادی که خوشحال هستند تمایل به داشتن روابط صمیمی بهتر و ازدواج های پایدارتر دارند، در حالی که افرادی که ناراضی هستند در یافتن و حفظ همسر مشکل بیشتری دارند.

کار: با توجه به روشی که مردم اغلب از شغل خود شکایت می کنند، ممکن است انتظار نداشته باشیم که کار منبع کلیدی شادی باشد، اما اینطور است. گرچه کمتر از عشق و ازدواج مهم است، اما رضایت شغلی به شدت با شادی عمومی مرتبط است. مطالعات همچنین نشان می دهد که بیکاری اثرات بسیار منفی بر رفاه ذهنی دارد. تشخیص اینکه آیا رضایت شغلی باعث شادی می شود یا بالعکس دشوار است، اما شواهد نشان می دهد که علیت در هر دو طرف جریان دارد.

شخصیت: بهترین پیش بینی کننده شادی آینده افراد، شادی گذشته آنهاست. به نظر می رسد سرنوشت برخی از افراد بدون توجه به پیروزی ها یا شکست هایشان شاد و برخی دیگر ناخشنود هستند. تأثیر محدود رویدادهای زندگی در یک مطالعه خیره‌کننده آشکار بود که فقط تفاوت‌های حاشیه‌ای را پیدا کرد. مایرز یک روانشناس اجتماعی معتبر و دانشمند سرسخت، با تأکید بر این یافته که شرایط عینی تأثیر محدودی بر شادی دارد، بحث می کند که چگونه افراد ممکن است ارزیابی ذهنی خود را از زندگی خود تغییر دهند تا شادی بیشتر را تقویت کنند. او با توجه به این بینش که شادی نسبی است، پیشنهاداتی برای مدیریت مقایسه‌هایمان با دیگران و محدود کردن انتظاراتمان برای افزایش رفاه ارائه می‌دهد. حدس های مایرز - که اغلب جذاب هستند - به طور دقیق به عنوان حدس و گمان آموخته شده به جای واقعیت علمی ارائه می شوند و خوانندگان تشویق می شوند که خودشان فکر کنند. مایرز رویکرد خودمحورانه به زندگی را تشویق نمی کند و همچنین نسخه های ساده در مورد چگونگی زندگی را تایید نمی کند.

محققان از این که عواملی مانند اینها تأثیر چشمگیری بر شادی نداشتند شگفت زده شدند.در واقع، چندین خط از شواهد نشان می‌دهد که شادی به شرایط بیرونی - خرید یک خانه خوب، ترفیع شغلی - بستگی ندارد، بلکه به عوامل درونی مانند نگاه فرد به زندگی بستگی دارد. با در نظر گرفتن این واقعیت، محققان شروع به جستجوی پیوندهایی بین شخصیت و بهزیستی ذهنی کرده‌اند و به برخی همبستگی‌های نسبتاً قوی دست یافته‌اند. به عنوان مثال، برونگرایی (که گاهی اوقات به عنوان احساسات مثبت از آن یاد می شود) یکی از بهترین پیش بینی کننده های شادی است. افرادی که برون‌گرا، خوش‌بین و اجتماعی هستند، نسبت به دیگران شادتر هستند. همبستگی های شخصیتی بعدی شادی شامل عزت نفس و خوش بینی است.

با این وجود، شواهد تجربی نشان می‌دهد که بسیاری از باورهای رایج در مورد منابع شادی بی‌اساس هستند. داده ها همچنین نشان می دهد که شادی توسط مجموعه ای پیچیده از متغیرها شکل می گیرد. با وجود این پیچیدگی، تعدادی از بینش های ارزشمند در مورد سازگاری انسان را می توان از تحقیقات مربوط به همبستگی های بهزیستی ذهنی به دست آورد.

پژوهش در مورد شادی نشان می دهد که عوامل تعیین کننده بهزیستی ذهنی دقیقاً همین هستند: ذهنی. واقعیت های عینی به اندازه احساسات ذهنی مهم نیستند. به عبارت دیگر، سلامت، ثروت، شغل و سن شما به اندازه احساس شما در مورد سلامتی، ثروت، شغل و سن شما تأثیرگذار نیست. همه چیز نسبی است. به عبارت دیگر، شما آنچه را که دارید نسبت به آنچه اطرافیانتان دارند ارزیابی می کنید. بنابراین، افرادی که ثروتمند هستند، با مقایسه خود با دوستان و همسایگان ثروتمند خود، آنچه را که دارند ارزیابی می کنند. این یکی از دلایل همبستگی کم بین ثروت و خوشبختی است.

هم در میان زنان و هم در مردان، خوشبختی در کسانی که متاهل هستند، در مقابل کسانی که از هم جدا شده اند، طلاق گرفته اند یا هرگز ازدواج نکرده اند بیشتر احساس می شود. این داده‌ها و بسیاری از یافته‌های دیگر نشان می‌دهند که رضایت زناشویی یک عنصر کلیدی شادکامی است.

تحقیقات نشان می دهد که خوشبختی نمی تواند تجربیات مثبت و منفی افراد را نشان دهد. برخی از مردم، احتمالاً به دلیل شخصیتشان، به نظر می‌رسد با وجود شکست‌های بزرگ، سرنوشتشان شادی است، و برخی دیگر به نظر می‌رسد که مقدر شده‌اند به ناراحتی بچسبند، حتی اگر زندگی‌شان نسبتاً خوشایند به نظر برسد. خانه، اگر در کنار عمارت قصر همسایه باشد، ممکن است بیش از شادی منبع نارضایتی باشد.

ارزیابی افراد نیز نسبت به انتظارات آنها شکل می گیرد. تحقیقات نشان می‌دهد که نتایج بد زمانی که غیرمنتظره هستند، بدتر از زمانی که انتظار می‌رود، احساس می‌شوند؛ در حالی که نتایج خوب زمانی که غیرمنتظره هستند، بهتر از زمانی که مورد انتظار هستند، احساس می‌شوند. بنابراین، همان رویداد عینی، مانند افزایش حقوق سالانه، ممکن است در فردی که انتظار افزایش حقوق را نداشته، احساسات مثبت ایجاد کند و در فردی که انتظار افزایش بسیار بیشتری در حقوق دارد، احساسات منفی ایجاد کند. مردم اغلب با شرایط خود سازگار می شوند. این اثر سازگاری یکی از دلایلی است که افزایش درآمد لزوماً باعث افزایش شادی نمی شود.

بنابراین، سازگاری لذت‌گرا زمانی اتفاق می‌افتد که مقیاس ذهنی که افراد برای قضاوت در مورد خوشایند-ناخوشایند بودن تجارب خود استفاده می‌کنند، تغییر ‌کند؛ به عبارتی نقطه خنثی، یا خط پایه برای مقایسهاست که تغییر می‌کند. متأسفانه، زمانی که تجارب افراد بهبود می‌یابد، سازگاری لذت‌گرایانه ممکن است نقطه خنثی آنها را به سمت بالا حرکت دهد، به طوری که پیشرفت‌ها هیچ شادی واقعی به همراه نداشته باشند. زمانی هم که افراد باید با شکست‌های بزرگ دست و پنجه نرم کنند، سازگاری لذت‌گرا احتمالاً به محافظت از سلامت روحی و جسمی آنها کمک می‌کند. برای مثال، افرادی که به زندان فرستاده می‌شوند و افرادی که به بیماری‌های ناتوان‌کننده مبتلا می‌شوند، آنقدر که تصور می‌شود ناراضی نیستند، زیرا با موقعیت‌های تغییر یافته خود سازگار می‌شوند و رویدادها را از دیدگاه جدیدی ارزیابی می‌کنند.

این بدان معنا نیست که سازگاری لذت جویانه در مواجهه با مشکلات زندگی اجتناب ناپذیر یا کامل است. افرادی که از مشکلات بزرگی مانند مرگ همسر یا بیماری جدی رنج می برند، اغلب به اندازه قبل از شکست خوشحال نیستند، اما عموماً آنطور که خودشان یا دیگران پیش بینی می کردند ناراضی نیستند.

تحقیقات در مورد همبستگی‌های شادی نشان می‌دهد که دو مؤلفه کلیدی شادی عبارتند از یک زندگی کاری با ارزش و رضایت در روابط صمیمانه. داده‌ها در مورد همبستگی‌های شادی، گره‌گشایی از روابط علّی احتمالی را دشوار می کند. به عنوان مثال، می دانیم که بین فعالیت اجتماعی و شادی همبستگی مثبت متوسطی وجود دارد، اما نمی توان به طور قطع گفت که آیا فعالیت اجتماعی زیاد باعث شادی می شود یا اینکه شادی باعث می شود افراد از نظر اجتماعی فعال تر شوند.

علاوه بر این، با توجه به این که متغیر سوم - برونگرایی - با هر دو متغیر همبستگی دارد، باید این احتمال را در نظر بگیریم که برونگرایی باعث فعالیت اجتماعی بیشتر و شادی بیشتر شود.

خود تنظیمی و احساس خوشبختی

خودکنترلی به عنوان ظرفیتی برای تغییر و تنظیم تمایلات پاسخ غالب که منجر به مهار رفتارهای نامطلوب می شود و در حالی که رفتارهای مطلوب را برای حمایت از تعقیب اهداف بلند مدت ترویج می کند، تعریف می شود. صفت خودکنترلی یک خلق و خوی اساسی است که هسته شخصیت را در حین رشد تشکیل می دهد، و تحقیقات همچنین به طور مداوم نشان داده اند کهخودکنترلی بالاتر با پیامدهای مثبت بیشتری در زندگی مرتبط است؛ مانند پیشرفت تحصیلی بالاتر، سلامتی بهتر، موفقیت بین فردی بیشتر و ناسازگاری کمتر. به این ترتیب، خودکنترلی به عنوان یک ویژگی تکاملی برای اطمینان از سازگاری و بقا اعلام شده است. با این وجود، در حالی که تحقیقات قابل توجهی اثرات مفید طولانی مدتخودکنترلی بالا را بر حوزه های مختلف زندگی نشان داده است، در مورد رابطه آن با شادی بسیار کمتر شناخته شده است. از آنجایی که یک اصل اصلی خودکنترلی شامل مبادله بین لذت بردن از رضایت های فوری و دستیابی به اهداف بلندمدت است، جالب است بدانیم که شادی در کجای این معامله قرار دارد؟

می توان تصور کرد که خودتنظیمی مداوم بر اساس اخلاقیات، معیارها و انتظارات اجتماعی منجر به زندگی کسل کننده، پیش پا افتاده و بدون لذت می شود. تحقیقات تنظیم هیجان با حمایت از این حدس و گمان، نشان داده است که در واقع افراد با خودکنترلی بالا، عاطفه لحظه‌ای کمتری را تجربه می‌کنند، از بیان خودانگیختگی و برون‌گرایی جلوگیری می‌کنند و همچنین شدت هیجانی محدودی را به صورت روزانه تجربه می‌کنند.

با این حال، هافمن و همکاران (2013) این حدس و گمان را رد کرده اند و نشان داده اند که افراد با خودکنترلی بالاتر نه تنها از این جهت که رضایت بیشتری از زندگی را تجربه می کنند،  وشادتر هستند، بلکه نیازی به خودتنظیمی دائم نیز ندارند. در واقع، در حالی که مجبور به چشم پوشی از یک لذت فوری برای یک هدف دور و درازمدت ممکن است یک تجربه احساسی خوشایند نباشد، یافته‌ها نشان می‌دهد که افراد دارای خودکنترلی بالا معمولاً در موارد کمتری تمایلات مشکل‌ساز را تجربه می‌کنند و بنابراین کمتر مستعد ناراحتی عاطفی ناشی از چنین مبادلات خودکنترلی هستند. علاوه بر این، نویسندگان نشان داده‌اند که اگرچه افراد مبتلا به خودکنترلی بالا از تعارضات انگیزشی مصون نیستند، اما در مدیریت اهداف رقابتی با حمایت از هدفی که نتیجه مطلوب‌تری دارد، بسیار موفق‌تر هستند. با هم، این نتایج نشان می‌دهد که داشتن تمایل بالای خودکنترلی افراد را قادر می‌سازد تا خواسته‌های مشکل‌ساز کمتری را تجربه کنند و پیگیری هدف را بهتر به نفع هدف فضیلت‌بارتر مدیریت کنند، که به نوبه خود منجر به شادی بیشتر در زندگی می‌شود. با این وجود، از آنجایی که این مطالعه جزء معدود مطالعاتی است که تا به امروز برای ارائه شواهد مستقیم مبنی بر تأثیر مثبت خودکنترلی بر شادی است، تحقیقات بیشتری لازم است.

مجموع نتایجنشان می‌دهند که افراد باکنترل نفس بالاتر احتمالاً خوشحال‌تر هستند زیرا: (1) بیشتر بر ارتقاء کسب دستاوردهای مثبت متمرکز هستند و در نتیجه رفتارهای رویکرد محور را تسهیل می‌کنند و (2) تمرکز کمتری بر پیشگیری بر اجتناب از ضرر و در نتیجه کاهش اجتناب دارند.

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی - مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه - آموزش یادگیری خود تنظیم - کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی - مشاور خلاقیت - مدیر مجله اینترنتی روان تنظیم ravantanzim@gmail.com مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 284
  • بازدید ماه : 284
  • بازدید سال : 7,359
  • بازدید کلی : 7,359