loading...
مجله اینترنتی روان تنظیم (علمی-پژوهشی-کاربردی)
محمود دلیر عبدی نیا بازدید : 60 یکشنبه 19 فروردین 1403 نظرات (0)

نظریه های فراشناختی نظریه هایی هستند که دانش فرد را در مورد شناخت و تنظیم شناخت یکپارچه می کنند. منظور ما از "نظریه" ساختار نسبتاً منظمی از دانش است که می تواند برای توضیح و پیش بینی طیف وسیعی از پدیده های تجربی مورد استفاده قرار گیرد. منظور ما از نظریه فراشناختی ساختار نسبتاً منظمی از دانش است که میتواند برای توضیح و پیشبینی طیف وسیعی از پدیده های شناختی و فراشناختی استفاده شود. در حوزه خاص فراشناخت، نظریه پردازان و محققان پیشنهاد کرده اند که دانش در مورد شناخت اغلب در چارچوبی سیستماتیک مدون می شود. به عنوان مثال، اصطلاح دانش فراشناختی اغلب برای اشاره به مجموعه ای منظم از دانش در مورد شناخت فرد استفاده می شود. در برخی موارد، افراد از این دانش سیستماتیک برای ساختن نظریه ها استفاده می کنند. تحقیقات کنونی نشان می دهد که به نظر می رسد کودکان سه یا چهار ساله دارای نظریه های ضمنی شناخت خود هستند. این نظریه ها هم کارکردهای اجتماعی و هم شناختی را انجام میدهند و به آهستگی حداقل در دوران نوجوانی توسعه مییابند.

نظریه های فراشناختی

منظور ما از نظریه فراشناخت، نظریه شناخت است. نظریه های فراشناختی زیرمجموعه ای از نظریه های ذهن هستند که در آن طبقه همه نظریه های ذهن شامل نظریه های شناخت هستند، اما محدود به آن نمیشوند. نظریه های ذهن به پدیده های ذهنی مانند احساسات، شخصیت و غیره نیز می پردازند. نظریه های فراشناختی آن دسته از نظریه های ذهن هستند که بر جنبه های شناختی ذهن تمرکز دارند. در نظریه پردازی در مورد شناخت، افراد دانش فراشناختی را ایجاد و ترکیب می کنند. با این حال، بسیار مهم است که دانش ساختار یافته ای که یک نظریه را در بر می گیرد از پدیده هایی که نظریه در مورد آنها است، متمایز شود. همه نظریه ها از این جهت شناختی هستند که ساختارهای دانش هستند، اما همه نظریه ها درباره شناخت نیستند. نظریه های فراشناختی نظریه هایی درباره شناخت هستند. به این ترتیب، آنها دانش فراشناختی را شامل می شوند اما لزوماً در مورد چنین دانشی نیستند. در عوض، نظریات در مورد فراشناخت دانش فراشناختی را تشکیل می دهند. چنین نظریه هایی تنها زیرمجموعه ای از نظریه های فراشناختی را نشان میدهند.

ویژگی های نظریه های فراشناختی

معیارهای مختلفی برای تمایز یک نظریه از مجموعه دانش غیر نظری پیشنهاد شده است. تعریف ما از این اصطلاح دو ویژگی اصلی نظریه های فراشناختی را پیشنهاد میکند که طبقهبندی آنها را به عنوان زیرمجموعه ای متمایز و مهم از دانش فراشناختی توجیه میکند. به طور خاص، نظریه های فراشناختی طیف وسیعی از دانش و تجربیات فراشناختی را ادغام می کنند، و اجازه توضیح و پیش بینی رفتار شناختی را می دهند. یکی از ویژگی های اصلی نظریه فراشناخت این است که به فرد امکان می دهد جنبه های مختلف فراشناخت را در یک چارچوب واحد ادغام کند. به عنوان مثال، تحقیقات نشان می دهد که کودکان خردسال اغلب استفاده از دانش خود در مورد حافظه و استراتژی های یادگیری را برای تنظیم شناخت خود دشوار می دانند. یکی از دلایل این است که کودکان دانش فراشناختی و مهارت های نظارتی خود را در یک چارچوب مفهومی یکپارچه ادغام نکرده اند. در نتیجه، بسیاری از مهارتهایی که در اختیار دارند، بیاثر میمانند و به سختی میتوان آنها را فراتر از زمینهای که در آن آموخته اند به کار برد.

دوم، نظریه های فراشناختی باورها یا فرضیه هایی را هماهنگ میکنند که به افراد اجازه میدهد شناخت خود، شناخت دیگران یا به طور کلی شناخت را پیشبینی، کنترل و توضیح دهند. کاربر استراتژی خوب میداند که یادگیری مؤثر به فعال کردن دانش مرتبط از حافظه، استفاده از رویه های خودکار در صورت امکان، تخصیص منابع به روشی برنامهریزیشده، استفاده از استراتژیها به صورت انتخابی، و ایجاد انگیزه برای یادگیری مطالب در سطح عمیقتری از درک بستگی دارد. تا جایی که چنین درک به اندازه کافی برای افزایش کنترل یادگیری فرد هماهنگ باشد، نظریه ای را در مورد اینکه یادگیرنده موثر بودن به چه معناست را تشکیل می دهد. البته میزان برخورداری یک نظریه فراشناختی از هر یک از این ویژگی ها و میزان آگاهی فرد از این ویژگی ها از فردی به فرد دیگر متفاوت است. نظریات فراشناختی با توجه به تجربه شخصی و بازتاب خود به تدریج در طول زمان تغییر می کنند.

انواع نظریه های فراشناختی

سه نوع مختلف از نظریه های فراشناختی وجود دارد: ضمنی، صریح اما غیررسمی، و صریح و رسمی.

نظریه های ضمنی

نظریه های ضمنی آنهایی هستند که بدون آگاهی صریح از داشتن یک نظریه به دست می آیند یا ساخته میشوند. کودکان خردسال نظریه های تلویحی در مورد ماهیت هوش دارند که به نوبه خود بر رفتار آنها در کلاس درس تأثیر میگذارد. یک نظریه افزایشی در این چارچوب، نظریه ای است که در آن کودک معتقد است که هوش انعطاف پذیر است و در معرض تغییر از طریق فرآیندهای خود است. با توجه به دو معیار ارائه شده در بالا، می توان استدلال کرد که باورهای ضمنی کودک در مورد هوش یک نظریه را تشکیل می دهد، زیرا به کودک اجازه می دهد تا مشاهدات مربوط به ماهیت هوش را ترکیب کند و بر اساس آن مشاهدات پیش بینی کند. این امر ضمنی است به این معنا که بسیاری از کودکان به طور خود به خود گزارشی از داشتن یک نظریه هوش نمی دهند، حتی اگر آنها به طور سیستماتیک عقایدی مطابق با چنین نظریه ای را بیان کنند. نظریه های ضمنی در مورد شناخت خود یا در مورد ماهیت معرفتی جهان نیز بر نحوه عملکرد بزرگسالان تأثیر می گذارد. نظریه های ضمنی معلمان بر تعامل آنها با دانش آموزان و انتخاب های برنامه درسی تأثیر می گذارد. باورها و نظریه های ضمنی بر تصمیم گیری معلمان تأثیر می گذارد.

یکی از یافته های مهم این است که تغییر نظریه های ضمنی ممکن است دشوار باشد، حتی زمانی که افراد صریحاً به انجام آن تشویق میشوند. نظریه های فراشناختی ضمنی بهعنوان چارچوبهای سازمانی ضمنی و تدریجی که دانش فراشناختی فرد را نظاممند میکنند تلقی می شوند. برخی از باورها در مورد شناخت که هسته نظریه فراشناختی فرد را تشکیل میدهند، ممکن است از همسالان، معلمان یا فرهنگ فرد به دست آمده باشند. سایر جنبه های نظریه فراشناختی ممکن است به طور ضمنی بر اساس تجربه شخصی یا اقتباس از دیگران ساخته شود. شاید برجسته ترین جنبه یک نظریه فراشناخت ضمنی در مقابل نظریه آشکار این باشد که فرد به آسانی از خود نظریه یا شواهدی که آن را تأیید یا رد می کند آگاه نیست. بنابراین، نظریه های ضمنی به آسانی از داده های مربوطه متمایز نمی شوند یا در برابر آنها آزمایش نمی شوند. نظریات فراشناختی تا حدی که ضمنی باقی بمانند، ممکن است حتی زمانی که نادرست و ناسازگار باشند، پایدار باشند.

نظریه های غیررسمی

نظریه های غیررسمی اغلب از این جهت که افراد از برخی از باورها و مفروضات خود در مورد یک پدیده آگاه هستند، تکهتکه هستند، اما هنوز ساختار نظری صریحی که این باورها را یکپارچه و توجیه کند، ایجاد نکردهاند. نظریه پردازان غیررسمی ممکن است فقط آگاهی ابتدایی از دانش فراشناختی خود داشته باشند. نظریه های غیررسمی به کندی توسعه می یابند و تحت تأثیر تعدادی از تأثیرات اجتماعی و شخصی بر نظریه پردازی قرار می گیرند. یک تفاوت مهم بین نظریهپردازان ضمنی و غیررسمی این است که نظریهپردازان درجاتی از فراشناخت صریح دارند. به نظر میرسد که نظریه های غیررسمی ساده بهعنوان موجودیتهای خاص حوزه آغاز میشوند و به تدریج به حوزه های دیگر تعمیم مییابند. افزایش عمق و گستردگی نظریه های فراشناختی در طول زمان ممکن است به نظریه پردازان غیررسمی اجازه دهد تا فرآیندهای سازنده را بهتر درک کرده و هدایت کنند. به رسمیت شناختن و کنترل فرآیندهای سازنده در حال ظهور یکی از ویژگیهای اساسی نظریه های فراشناختی غیررسمی است که در بین نظریهپردازان ضمنی یافت نمیشود. آگاهی از ماهیت سازنده دانش و نظریه ها مهم است، زیرا بدون آن، افراد قادر به اصلاح استراتژیک نظریه های خود نیستند و در نتیجه باید کمتر قادر به تنظیم شناخت و یادگیری خود باشند. با چنین آگاهی، افراد می توانند جنبه های غیررسمی نظریه خود را به طور هدفمند رسمی کنند، و کفایت نظریه فراشناختی خود را با رسمی شدن فزاینده ارزیابی کنند.

یک مثال جالب از اینکه چگونه نظریه های ضمنی به نظریه های غیررسمی پیچیدهتر تبدیل میشوند، از ادبیات مربوط به باورهای نادرست ناشی میشود. تحقیقات نشان می دهد که کودکان بسیار کوچک به سادگی حقیقت و قطعیت باورهای خود یا دیگران را زیر سوال نمی برند. یکی از دلایل این است که اکثر کودکان زیر چهار سال نمی توانند باورهای نادرست را مفهوم سازی کنند و بنابراین تصور باورهای درست (یا نادرست) به طور کلی به عنوان زیرمجموعه ای از باورها غیرممکن است. با این حال، در سن چهار سالگی، اکثر کودکان تشخیص می دهند که باورها می توانند نادرست باشند و بنابراین منطقی است که در مورد درستی یا نادرستی یک ادعا به عنوان بخشی از فرآیند استدلال آگاهی دارند. در این سن، کودکان شروع به توسعه فرضیات مربوط به صدق و قطعیت یک ادعا می کنند. اگرچه در ابتدا ضمنی اند، چنین فرضیاتی در طول زمان ممکن است مبنایی برای آزمایش یک نظریه فراشناختی صریح فزاینده فراهم کند. در سن شش سالگی، کودکان همچنین شروع به ایجاد آگاهی در ابن مورد می کنند که دانش و درک ساخته شده است و آنها درجاتی از کنترل بر این فرآیند دارند. درک ماهیت سازنده دانستن ممکن است به کودکان کمک کند تا نظریه های غیررسمی ابتدایی تفکر خود را توسعه دهند، اگرچه چنین نظریه هایی به وضوح تا نوجوانی به خوبی رشد میکنند.

یکی از مزیت های متمایز یک نظریه فراشناختی غیررسمی در مقایسه با نظریه ضمنی این است که افراد را قادر می سازد تا به طور هدفمند و منظم در مورد عملکرد خود تأمل کنند و به نوبه خود از این اطلاعات برای اصلاح یا تغییر جهت عملکرد و تفکر آینده خود استفاده کنند. به عنوان مثال، کودکانی که قوانین منطقی ضمنی را به کار میبرند، در حل مسائل پیچیده استدلال قیاسی نسبت به افرادی که دانش صریح (یعنی یک نظریه غیررسمی) در مورد ماهیت و استفاده از چنین قوانینی دارند، با مشکل بیشتری مواجه میشوند. یک توضیح این است که افرادی که رویکرد تئوری محور را اتخاذ می کنند بهتر می توانند در مورد عملکرد خود فکر کنند و آن را به عنوان یک سیستم یکپارچه از اقدامات درک کنند. مزیت دوم نظریه های صریح این است که افراد میتوانند جنبه های رسمی را از جنبه های تجربی تشخیص دهند، جایی که جنبه رسمی به ساختار و محتوای نظریه اشاره دارد و جنبه تجربی به داده هایی اشاره دارد که نظریه تلاش میکند توضیح دهد. ایجاد این تمایز به نظریهپردازان غیررسمی تازهکار اجازه میدهد تا جنبه های رسمی نظریه خود را در پرتو شواهد تجربی نادرست ارزیابی کنند. در مقایسه، نظریهپردازان ضمنی ممکن است جنبه های رسمی نظریه خود را بر اساس شواهد نامربوط کنار بگذارند یا شواهد مرتبط و نادرست را نادیده بگیرند زیرا یکپارچگی جنبه های رسمی نظریه آنها را تهدید میکند. مزیت سوم نظریه های صریح این است که تمایز ساختار نظریه فراشناختی از شواهدی که آن را تأیید یا رد میکنند، گامی ضروری در توسعه نظریه های پیچیدهتر است. دانش در مورد فرآیند دانستن در یک توالی قابل پیش بینی توسعه می یابد که در آن افراد ابتدا از تغییرات در باورهای خود آگاه می شوند، دلایلی برای این تغییرات ایجاد می کنند و در نهایت سعی می کنند این تغییرات را از نظر یک نظریه ذهن عامه توضیح دهند.

تئوری‌های عامه به آسانی در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرند، تا حدی به این دلیل که از نظر اجتماعی منتقل می‌شوند و به اشتراک گذاشته می‌شوند و همچنین به این دلیل که عملکردی هستند. مانند نظریه های علمی، نظریه های عامه درک، پیش بینی و احساس کنترل بر دنیای اجتماعی فرد را فراهم می کنند. با این حال، برخلاف نظریه های علمی، نظریه های عامیانه نباید عینی، آزمایش‌پذیر یا درست باشند. تئوری های عامه نیازهای مردم را برآورده می کنند تا مشاهدات خود را به عنوان منعکس کننده یک واقعیت اجتماعی صحیح بدانند. افراد ممکن است از تئوری های عامه نیز برای توجیه نگرش ها و هنجارهای اجتماعی رایج استفاده کنند. برخی از نظریه های عامه ممکن است بسیاری از کارکردهای شناختی، اجتماعی و روان‌شناختی را انجام دهند و سایر نظریه های عامه ممکن است تنها در یک مورد عمل کنند. علاوه بر این، برخی از تئوری های عامه کم و بیش برای اعضای خاصی از یک فرهنگ (مثلاً اعضای نسبتاً دارای مزیت یا محرومیت گروه) مفید هستند یا در زمینه های خاص (مثلاً در خانه یا محل کار) کم و بیش مفید هستند.

نظریه های رسمی

نظریه های رسمی شامل گزارشهای بسیار نظاممند از یک پدیده است که شامل ساختارهای نظری صریح مانند آنهایی است که در کلاسهای دانشگاه در فیزیک، موسیقی یا آمار با آن مواجه میشویم. یک مثال در حوزه شناختی، نظریه سه بخشی هوش استرنبرگ است. بدون شک تئوری های رسمی در مورد عملکرد فرد یا هر چیز دیگری در خارج از حوزه تخصص فوری فرد نادر است، اگر حتی در آنجا رخ دهد. نظریه های رسمی آموزش حتی در میان معلمان ماهر نادر است. استدلال مشابهی در مورد سایر حوزه های تخصص وجود دارد. با این وجود، وقتی نظریه های رسمی وجود داشته باشند، ممکن است تأثیر عمیقی بر عملکرد و درک عملکرد بگذارند. در حال حاضر، مشخص نیست که چه چیزی یک نظریه فراشناختی رسمی از شناخت فرد را تشکیل می دهد.

یکی از مثال های احتمالی نظریه پرداز فراشناختی رسمی، کاربر استراتژی خوب است که توسط پرسلی و همکارانش توضیح داده شده است. دانش فراشناختی کاربر استراتژی خوب نه تنها یکپارچه و صریح است، بلکه در برخی افراد (مثلاً مربیان حرفه ای) ممکن است یک ساختار نظری رسمی شامل مجموعه ای از فرضیه ها باشد که می تواند برای آزمایش و ارزیابی دانش فراشناختی فرد مورد استفاده قرار گیرد. علاوه بر این، این احتمال وجود دارد که نظریه پردازان رسمی تا حدودی آگاهی صریح از ماهیت سازنده نظریه پردازی داشته باشند و در تلاش های هدفمند برای ساختن و اصلاح نظریه های فراشناختی شرکت کنند. یکی از مزیت های بالقوه نظریه فراشناختی رسمی این است که به فرد اجازه می دهد در مورد رفتارهای خودتنظیمی انتخاب کند. به افرادی که چنین انتخاب هایی را انجام می دهند به عنوان "تولید کنندگان توسعه خود" اشاره می کنند. دو مهارت وجود دارد که ممکن است برای ساختن یک نظریه رسمی ضروری باشد. یکی توانایی تشخیص و هماهنگی واضح جنبه های رسمی و تجربی یک نظریه است. نظریهپردازان رسمی میدانند که جنبه های رسمی و تجربی یک نظریه از نظر مفهومی مستقل از یکدیگر هستند، حتی اگر هر یک میتوانند برای ارزیابی کفایت دیگری استفاده شوند. مهارت دوم، توانایی ارزیابی و تفسیر معنای شواهد تجربی جدا از جنبه های رسمی نظریه است. کودکان و برخی از نوجوانان به نظر نمیتوانند کفایت داده های تجربی را ارزیابی کنند. در مقابل، دانشمندان حرفهای شواهد را با دقت بسیار بیشتری ارزیابی میکنند. به نظر میرسد که توانایی استفاده از شواهد برای آزمایش جنبه های رسمی یک نظریه، یک مهارت دیرهنگام است که با نظریهپردازی رسمی مرتبط است.

خلاصه

سه نوع نظریه فراشناختی وجود دارد. این نظریه ها سلسله مراتبی از دانش در مورد فرآیندهای شناختی و فراشناختی را تشکیل می دهند. در یک انتهای این پیوستار، نظریه های ضمنی قرار دارند که راهنمایی و قدرت توضیحی محدودی ارائه می دهند. مشخصه این نظریه ها دانش و فرضیه های نظاممندی است که نظریهپرداز آگاهانه آن را نمیشناسد. نظریه های غیررسمی تا حدی در دسترس نظریهپرداز هستند و احتمالاً نقش بیشتری در خود تنظیمی دارند. نظریه های رسمی چارچوبی صریح برای درک و تنظیم شناخت فرد ارائه می دهند. علاوه بر این، از آنجایی که جنبه های رسمی و تجربی آنها به صراحت از هم متمایز شدهاند، بیشتر از نظریه های غیررسمی در معرض ارزیابی هدفمند و دقیق قرار دارند.

استفاده از مطالب ارایه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی - مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه - آموزش یادگیری خود تنظیم - کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی - مشاور خلاقیت - مدیر مجله اینترنتی روان تنظیم ravantanzim@gmail.com مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 264
  • بازدید ماه : 264
  • بازدید سال : 7,339
  • بازدید کلی : 7,339