loading...
مجله اینترنتی روان تنظیم (علمی-پژوهشی-کاربردی)
محمود دلیر عبدی نیا بازدید : 13 جمعه 08 تیر 1403 نظرات (0)

خلاقیت: تاریخچه مفهومی و تعاریف

 دانلود pdf

خلاقیت و نوآوری اغلب به عنوان مهارت های کلیدی برای موفقیت شغلی و زندگی در دنیای امروز ذکر می شود. بهترین متفکران، محققان و  مخترعان جهان بینش هایی در مورد خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی را بکار گرفته اند تا جهان متمدن ما را به وضع کنونی تبدیل کنند. و البته خلاقیت اغلب چاشنی زندگی است، آن چیز کوچک اضافی که امور روزمره را به چیزهای جالب تبدیل می کند، و روتین های ما را به رویکردهای تازه ای در زندگی روزمره تبدیل می کند.

با رویکردی جامع می‌توانید بفهمید خلاقیت واقعاً چیست (و چه چیزی نیست)، چگونه آن را تقویت کنیم، و چگونه با هوش، رهبری، شخصیت و سایر مفاهیم درهم آمیزیم. ترس مانع اصلی خلاقیت است. این یک جمله تحقیق شده نیست و من مطلقاً هیچ مدرکی برای تأیید آن ندارم. اما بسیار جالب به نظر می رسد. یک بچه مدرسه راهنمایی که هرگز نمی خواست داستان کوتاه خود را به اشتراک بگذارد وقتی معلم در نهایت او را مجبور به انجام این کار کرد، از این که مکاشفه او بهترین در کلاس بود سر از پا نمی شناخت. مردی که 25 سال صبر کرد تا سرانجام جلوی تماشاچیان آهنگ خود را اجرا کند معلوم شد که صدای یک فرشته را دارد. این ترس مهم نیست؛ تا زمانی که به طور مداوم شخصاً به شما انگیزه می دهد که به روش های جدید و منحصر به فرد فکر کنید. اگر چه ممکن است ضرورت مادر همه اختراعات باشد، اشتیاق به خوبی می تواند والد علاقه مند به خلاقیت باشد.

آیا همه افراد خلاق هستند یا می توانند خلاق باشند؟ این سوال بزرگ در مورد خلاقیت است که سالها پیش مورد توجه قرار گرفته است. همه افراد هم خلاق هستند و هم توانایی خلاق بودن را دارند، فقط باید خودشان را به سمت حرفه یا موضوعی هدایت کنند که مغزشان گرسنه و هیجان زده برای یادگیری و خلق کردن باشد. درس‌های خلاقیت اشتیاق و دانش در مورد موضوع را به چالش می کشد و انگیزه ایجاد می کند. کاوش در بسیاری از جنبه های خلاقیت و نوآوری به طرز چشمگیری شگفت انگیز است و کارهای دانشمندان برتر جهان را خواندنی خواهید یافت.

وقتی تحصیلات تکمیلی را شروع کردم، فکر می‌کردم اشتیاق  عجیبی به خلاقیت دارم. در واقع، "اشتیاق" به این معنی که چقدر دوست داشتم در مورد خلاقیت صحبت کنم - تقریباً هر روز و چندین بار در روز اتفاق می افتاد. مکالمات در مورد خلاقیت شروع به معنی دار شدن کرد و باعث شد که به خلاقیت خودم و حل مسئله فکر کنم. سپس کمی بیشتر خواندم. و این تعهد را پذیرفتم، و شروع به فکر کردن کردم: آیا این چیز خلاقانه است؟ چگونه کسی باید این مشکل خاص را حل کند؟ خلاقیت یک محصول خاص را در این زمینه چگونه ارزیابی می کنند؟ و شاید مهمتر از همه، چگونه می توانم این جنبه از خلاقیت را به دانش آموزان آموزش دهم؟ در طول 10 سال گذشته، این سوالات و سوالات مشابه، کار من را در مطالعه خلاقیت هدایت کرده است. خلاقیت با چنان اسطوره‌های عمیق و فراگیر احاطه شده است که شکستن کلیشه‌ها و کشف تمام آنچه درباره این ساختار جذاب می‌دانیم دشوار است. و دشوارتر از آن اینکه چگونه در کارهای روزمره، در فعالیت های حرفه ای، و در امور اجتماعی خلاقیت را شکوفا کنیم. فکر کردن به آن گاهی تمام فعالیت فکری من را به خود اختصاص می داد و کارهای دیگر تعطیل!

در طول ربع قرن گذشته، درک ما از خلاقیت به طور قابل توجهی پیشرفت کرده است - ما بیشتر در مورد آنچه که هست (و آنچه که نیست) می دانیم، بهتر می دانیم که چگونه آن را تقویت کنیم، و دانش عمیق تر و پیچیده تری در مورد نحوه ارتباط آن با هوش، رهبری، شخصیت و سایر ساختارها داریم. کتابهای جامع زیادی در مورد خلاقیت وجود دارد، اما تمرکز اصلی باید بر موضوعاتی باشد که برای هر کسی که می خواهد به افزایش خلاقیت در خود یا دیگران کمک کند، مهم هستند. آنچه که مردم را در مورد خلاقیت و نوآوری علاقه مند می‌کند به نظر می‌رسد که بهترین تفکر درباره خلاقیت است. تعاریف و تئوری ها مهم هستند ولی توجه عمده بر پرورش خلاقیت و حتی نقش فناوری معطوف است. این موضوع را داغ خواهید یافت. مسلماً این یک ساختار منحصر به فرد است؛ خلاقیت و شخصیت، محیط و خلاقیت، رویکردهای اجتماعی فرهنگی، ... به نظر می رسد بی انتها است. در مورد خلاقیت و بیماری روانی، یا تحلیل خلاقیت و بازی، یا بحث در مورد محصولات خلاق؛ مطمئن باشید که کارشناسان مطالب پیشرفته‌ای در مورد این موضوع خاص دارند. از خلاقیت لذت ببرید و نظرات خود را با من به اشتراک بگذارید. اگرچه خودم را به عنوان پیشرو برای تغییر نگرش در مورد خلاقیت نمی دانم اما تلاش خود را در این زمینه انجام خواهم داد.

این یک تصور غلط رایج است که باور کنیم تعریف خلاقیت دشوار است یا اینکه تعریف مورد توافقی وجود ندارد. در حقیقت، بسیاری از محققین، طی چند صد سال، به مؤلفه‌های کلیدی خلاقیت فکر کرده‌اند. از نظر تاریخی، سه مؤلفه مطرح بودند: تازگی یعنی محصول یا ایده باید اصلی، کمیاب یا از نظر آماری نادر باشد. سودمندی یا مناسب بودن یعنی محصول یا ایده باید دارای ارزش باشد تا بتواند نیازی را برآورده کند یا مشکلی را حل کند. و زمینه یا محیط اجتماعی؛ تازگی و سودمندی محصول یا ایده توسط بافت اجتماعی، محیط یا رشته اجتماعی تایید شود. این منجر به اجماع می شود که خلاقیت به عنوان محصول یا ایده ای بدیع (اصیل، منحصر به فرد یا غیر معمول) و مفید (دارای ارزش، یا قوت، یا تناسب) در بافت اجتماعی تعریف شود.

همه به طور ضمنی می دانند خلاقیت چیست و بیشتر افراد می توانند نمونه ای از ایده یا اختراع خلاقانه را مثال بزنند. تقریباً همه می‌دانند که خلاقیت یک ویژگی ارزشمند است که باید مورد استقبال، تشویق و احترام قرار گیرد. در نتیجه، ارتقای خلاقیت و اصطلاح «خلاق» در بسیاری از زمینه‌های مختلف، از کلاس‌های درس گرفته تا اتاق‌های هیئت مدیره و در آگهی‌های بازرگانی و حتی در برچسب های جعبه‌های خوراکی یافت می‌شود. به نظر می‌رسد خلاقیت در هر حوزه ممکنی قرار می‌گیرد؛ که ممکن است توضیح دهد که چرا روان‌شناسان، فیلسوفان و مربیان بیشتر وقت خود را به مطالعه خلاقیت اختصاص داده‌اند. بنابراین، ما شاهد ظهور و تکامل تعاریف متفاوتی از خلاقیت بوده‌ایم.

با شروع چند صد سال پیش، خلاقیت بعنوان روشنگری معنوی در نتیجه شعر، هنر و موسیقی تلقی می شد؛ معنویت الهام بخش محصول خلاق بود. و بدنبال آن رویکرد عمل‌گرایانه نمایان شد که در آن سازندگان هنگام نوشتن، نقاشی یا آهنگ‌سازی خود را درگیر روش‌های هدفمند می دیدند. در حالی که این دیدگاه که خلاقیت اساساً با رشته های هنر و موسیقی مرتبط است، امروزه همچنان قوی است، کتاب های درسی آموزشی در مورد خلاقیت به این نکته اذعان دارند که خلاقیت بر بسیاری از رشته ها تأثیر می گذارد. این تغییر به سمت خلاقیت در بسیاری از رشته‌ها در طول بیماری همه‌گیر اخیر آشکارتر بود، زیرا کلاس‌های درس بیشتر از همیشه به صورت آنلاین متمرکز شدند و بسیاری از مربیان نیاز به پرورش خلاقیت از طریق فناوری در آموزش آنلاین را تأیید کردند. و بطور کلی تر جستجوی دانش، که برای چندین نسل در درون کتاب ها گیر کرده بود، اکنون به اینترنت منتقل شده است. اطلاعات به راحتی در اکثر نقاط جهان با یک کلیک قابل دسترسی است. فناوری بر کارهای تکراری غلبه کرده است که به ما زمان بیشتری برای فکر کردن به ایده های خلاقانه دیگر می دهد.

اگرچه اینترنت و کامپیوتر قصد آن را دارند که تفکر ما را بربایند و یا آن را آشفته کنند، خلاقیت از این آشفتگی سود می برد. تفکر سیستماتیک بدون خود تنظیمی آگاهانه در این دریای موّاج بنظر می رسد که غرق شده است. اما خلاقیت در آن به راحتی جریان می یابد. به هر حال تکثّر در مقابل نظم، هر کدام سود خود را می برند. هنوز آغاز راه است. بگذارید این اسبان چموش ترکتازی کنند.

این تحرکات این سوال را در ذهن فعال می کند: چگونه می توانیم از فناوری برای پرورش خلاقیت و تخیل بیشتر استفاده کنیم؟ ما می دانیم که درک این موضوع که خلاقیت چگونه تأثیر می گذارد و تحت تأثیر طیف بسیار گسترده تری از رشته ها قرار می گیرد، مهم است. اما برای درک واقعی رشد خلاقیت، تأثیرات خلاقیت و چگونگی ارتقای خلاقیت، ابتدا باید از ابتدا شروع کنیم و یک تعریف صریح و مفهومی از خلاقیت تعیین کنیم. توجه به تحقیق روش‌شناختی در مطالعه خلاقیت به‌ویژه با روان‌شناسان گشتالت، کولبرگ و والاس آغاز شد، زیرا آنها بر حل خلاقانه مسئله تمرکز کرده بودند. سپس کار تجربی در رویکردهای روان‌سنجی اواسط قرن که توسط گیلفورد و تورنس رهبری شد، ادامه یافت و پس از آن به مدل‌های نظری ایجاد شده توسط گاردنر، رانکو، آمابیله و استرنبرگ گسترش یافت. امروز، دیدگاه‌های معاصری را می‌یابیم که خلاقیت را در دیدگاه های پلاکر، بگتو، داو، کافمن، سیمونتون، و ولیا تعریف می‌کنند. البته ناچاراً ما دست به دامن جهان غرب می بریم. شاید ناجی شرقی روزی ظهور کند.

احتمالا روانشناس برجسته گشتالت؛ ولفگانگ کوهلر (1925) شروع رسمی پژوهش خلاقیت بود که راهبردهای خلاقانه حل مسئله را در پستانداران در طول جنگ جهانی اول ارزیابی کرد. کوهلر پس از مشاهده راهبردهای حل مسئله میمون‌ها برای رسیدن به موزهایی که بالای سرشان در قفس آویزان شده بود، خاطرنشان کرد که پس از شکست روش‌های منظم برای در دست گرفتن موز (مثلاً پریدن و رسیدن)، میمون‌ها اغلب یک دوره عدم فعالیت (از جمله نشستن روی یک جعبه خالی) را تجربه می کنند که پس از آن یک عجله ناگهانی برای مرتب کردن جعبه ها برای ایستادن روی آنها ظاهر می شد. او به عجله ناگهانی مداوم برای حل مشکل اشاره کرد و نتیجه گرفت که تفکر خلاق به عنوان سازماندهی مجدد عناصر که منجر به تغییر دیدگاه برای تشکیل تداعی های جدید یا دستیابی به راه حلی جدید برای مشکلات جدید می شود، تعریف می شود. این تغییر در ادراک به دنبال موجی ناگهانی از بینش یا آگاهی از راه حل صحیح است. در این و سایر مسائل بینش مانند مسئله کلاسیک نه نقطه، راه حل مستلزم تغییر در دیدگاه است که نقطه ها نقطه پایانی نیستند و حل کننده باید از چندین نقطه در حاشیه عبور کند. این تغییر ناگهانی در دیدگاه است که مشکلات بینش را از مشکلات معمول متمایز می کند.

شاید دیدگاه شرقی ما هم نیاز به دوره نهفتگی دارد و شاید دیدگاه شرقی کلاً با خلاقیت مشکل دارد. به هر حال تغییر دیدگاه ضروری است و خوب بیشتر ما به دامان تفکر غربی دست انداخته ایم. من هنوز ندیده ام که یک متفکر شرقی، بجز اشراقیون – که آن هم ماجرای دیگری دارد – در این زمینه خودی نشان داده باشد. به گفته یکی از اندیشمندان، مسیر تفکر اشراقی که همزمان در عرفان و تصوف، در حکمت متعالیه و ادبیات جاری است، ذهن تجربی را در مقابل دریافت‌های شهودی تحقیر و منزوی کرده که یکی از دلایل ضعف توجه ما به علوم تجربی است.

گراهام والاس یک مدل چهار مرحله‌ای را برای تعریف خلاقیت ایجاد کرد که شامل: آماده‌سازی، نهفتگی، روشن‌سازی و تأیید بود. در طول آماده سازی، والاس پیشنهاد کرد که روش های هدفمند را برای کار خلاقانه به کار ببریم، مانند تعیین اهداف، تعریف مسئله، و تعیین معیارهایی برای تأیید مقبولیت راه حل. در مرحله دوم، نهفتگی، تلاش های آگاهانه مستقیم برای حل مشکل باید به نفع تفکر در سطح ناخودآگاه کنار گذاشته شود. در طول این مرحله، حل خلاقانه مسئله همچنان ادامه دارد، اما زیر آگاهی هشیار رخ می دهد. در مرحله سوم، روشنگری، تحقق ناگهانی راه حل نتیجه حل موفقیت آمیز مسئله ضمیر ناخودآگاه است. بر خلاف مراحل دیگر، روشن‌سازی اغلب بسیار کوتاه است و شامل یک بینش سریع در عرض چند ثانیه است. در مرحله نهایی، راستی‌آزمایی، ضمیر خودآگاه ایده‌ها و راه‌حل‌هایی را که در مرحله روشن‌سازی پدید آمده‌اند، ارزیابی و اصلاح می‌کند و این ایده‌ها با معیارهای تعریف شده در مرحله آماده‌سازی ارزیابی می‌شوند. از دیدگاه والاس، خلاقیت به عنوان فرآیند تفکر از طریق آماده سازی، نهفتگی، روشنگری، و راستی آزمایی که منجر به بینش خلاق می شود، تعریف می شود.

با وام گرفتن از ایده‌های سقراط و افلاطون، دیدگاه دیگری که تفکر خودآگاه و ناخودآگاه را در فرآیند خلاق گنجانده بود، پیوستار فرآیند اولیه-ثانویه نامیده شد که توسط کریس پیشنهاد شد. پردازش اولیه حالت ناخودآگاه خلاقیت است که اغلب از طریق رویاهای شفاف، تصویرسازی و تخیل برانگیخته می شود. مشخصه آن افکار پیچیده بعدی از تصاویر عینی است که معمولاً با ایده های خلاقانه مرتبط هستند. او خلاقیت را به‌عنوان ایجاد ترکیب‌های جدید یا کشف تداعی‌های جدید در نتیجه پردازش اولیه می‌دانست.

در همین زمان بود که علاقه به خلاقیت به عنوان موضوعی برای مطالعات علمی بسیار افزایش یافت و پس از ایراد سخنرانی گیلفورد در کنفرانس اصلی خود با عنوان "خلاقیت" به انجمن روانشناسی آمریکا (APA) در سال 1950، بیشتر الهام گرفت. کار قبلی گیلفورد در زمینه هوش، علاقه او را به مطالعه علمی خلاقیت برانگیخت. او در سخنرانی خود جامعه روان‌شناختی را به بی‌توجهی به خلاقیت متهم کرد که در ابتدا آن را «حساسیت نسبت به مشکلات، قوه ایده‌پردازی، انعطاف‌پذیری مجموعه، تازگی ایده‌آل، توانایی ترکیب‌سازی، توانایی تجزیه و تحلیل، توانایی سازمان‌دهی مجدد یا بازتعریف مجدد، گسترش ساختار ایده‌آل، و توانایی ارزیابی» تعریف می کرد. در نتیجه، توجه به تحقیقات خلاقیت افزایش یافت و محققان دیگر خلاقیت را تنها با هنر و موسیقی مرتبط نکردند، بلکه توجه خود را به درک ارزش آن در حل مؤثر مسئله معطوف کردند. به احتمال زیاد خلاقیت به دلیل نیاز به تفکر بدیع و مولد به عنوان نقشی محوری در حل موفقیت آمیز مسئله در نظر گرفته شده است.

تورستون، مشابه گیلفورد، تلاش های خود را بر درک هوش متمرکز کرد و معتقد بود که خلاقیت هر راه حلی است که از دیدگاه خالق منحصر به فرد باشد، صرف نظر از اینکه واقعاً قبلاً توسط فرد دیگری ایجاد شده است یا خیر. نیاز به گنجاندن تازگی مهم است، اما ارزش آن محدود به فرد نیست، بنابراین خلاقیت به عنوان فرآیندی که منجر به یک اثر بدیع می شود که توسط یک گروه در مقطعی از زمان قابل قبول یا مفید یا رضایت بخش تلقی می شود" تعریف شد. یک اثر تازه می تواند یک راه حل خلاقانه یا یک ایده یا یک آیتم ملموس مانند یک نقاشی، شعر یا فرمول ریاضی باشد. محصول خلاق می تواند توسط یک فرد یا یک گروه تولید شود، همانطور که بارون (1955) اشاره کرد، که مفهوم کلیدی اصالت را زمانی که از آن به عنوان "غیر متداول در گروه خاص مورد مطالعه" یاد می کند، در بر داشت.

آزبورن (1953) مراحل منطقی را در فرآیند حل خلاقانه مسئله ترسیم کرد که یادآور دیدگاه اولیه افلاطون و والاس در مورد فعالیت هدفمند است که شامل حقیقت یابی، ایده یابی و پیاده سازی راه حل می شود.

حتی پس از اینکه گیلفورد علاقه خود را به مطالعه علمی خلاقیت برانگیخت، هنوز هیچ پاسخ اجماعی برای این سوال وجود نداشت که "خلاقیت چیست؟" با این حال، توافق هایی وجود داشت که مفهوم تازگی (به عنوان مثال، اصالت یا منحصر به فرد بودن) باید در تعریف خلاقیت گنجانده شود. بنابراین، تازگی به عنوان یک ویژگی کلیدی در تعریف خلاقیت ظاهر شد. بنابراین در این برهه از زمان، می‌توانیم دیدگاه‌های مختلف را خلاصه کنیم تا تعریفی مبهم ایجاد کنیم که خلاقیت باید شامل توانایی ایجاد ایده‌ها و راه‌حل‌های جدید برای مشکلات و چالش‌های روزمره باشد.

اگرچه اکثر محققان موافق بودند که ایده یا محصول خلاقانه باید بدیع یا اصیل باشد، مفاهیم دیگری به عنوان حیاتی در تعریف خلاقیت شروع به ظهور کردند، مانند این دیدگاه که ایده یا محصول نیز باید مفید باشد و شاید شامل یک عنصر شگفتی باشد.

متعاقباً، بسیاری از محققان از نقش پیشنهادی ناخودآگاه در خلاقیت و حل خلاقانه مسئله ناراضی بودند که منعکس کننده افزایش نارضایتی از نقش ناخودآگاه در روانشناسی به طور کلی است. آنها در عوض توجه خود را به ویژگی‌های روان‌سنجی مورد استفاده برای تعریف خلاقیت معطوف کردند و بر ساخت آزمون تمرکز کردند.

مدنیک (1962) بر اساس مفهوم گشتالتی تفکر مولد، و از جمله مفهوم مورد توافق از تازگی، پیشنهاد کرد که خلاقیت فرآیند شکل‌گیری تداعی‌ها یا ایده‌های جدید با ایجاد ترکیب‌های بدیع از عناصر است. آزمون او، آزمون ارتباط از راه دور (RAT؛ مدنیک و مدنیک، 1967)، بر این ایده استوار بود که خلاقیت نتیجه تشکیل تداعی است، بنابراین او سه گانه عناصر کلامی را به شرکت کنندگان ارائه کرد و به آنها دستور داد که کلمات دوردست را برای مرتبط ساختن سه عنصر در هر گروه از سه گانه فرموله کنند. این دیدگاه از خلاقیت امکان ترکیبی از تفکر واگرا و تفکر همگرا را فراهم می کند. اول، پاسخ دهنده باید با ایجاد یک طرح واره حاوی ایده های متعدد برای هر کلمه واحد ارائه شده در سه گانه، در تفکر واگرا شرکت کند. برای مثال، کلمه قلب ممکن است طرحواره‌ای از ریه، عشق، ولنتاین، نبض یا شیرینی را فعال کند. پس از تشکیل سه طرحواره، پاسخ دهنده باید با محدود کردن ایده واحدی که در هر یک از طرحواره های فعال شده ظاهر می شود، در تفکر همگرا شرکت کند.

گیلفورد (1967) با ادامه این ایده که خلاقیت نتیجه ایجاد تداعی‌های جدید است، کار آزبورن (1953) و مدنیک و مدنیک (1967) را گسترش داد تا فرآیند خلاقیت را به‌عنوان ایجاد بسیاری از راه‌حل‌های ممکن برای یک مشکل معین ببیند. این باعث شد که او به فراخوان اولیه‌اش برای تحقیقات خلاقیت که در سخنرانی APA در سال 1950 ارائه شده بود، با تلاش‌های تازه‌ای که به اندازه‌گیری خلاقیت از طریق تکالیف تفکر متفاوت اختصاص داده شده بود، بازگردد. گیلفورد (1967) تفکر واگرا را تولید ایده‌های جدید آگاهانه که به بسیاری از راه‌حل‌های ممکن برای یک مشکل منشعب می‌شود، توصیف کرد. تفکر واگرا همچنین به عنوان توانایی فکری برای اندیشیدن به بسیاری از ایده‌های بدیع، متنوع و پیچیده گفته می‌شود. با استفاده از این رویکرد، او یکی از معیارهای پیشرو خلاقیت را توسعه داد که امروزه نیز یک ارزیابی رایج است.

در کار استفاده‌های جایگزین گیلفورد (1967)، از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود تا حد امکان از اقلام معمولی مانند آجر، قوطی حلبی یا بطری خالی استفاده کنند. مثلا یک شرکت‌کننده به سوال «تمام کاربردهای یک آجر» پاسخ می دهد. پاسخ دهنده به جای اینکه یک پاسخ صحیح را ارائه دهد (مانند RAT)، آزاد است تا به تعداد دلخواه پاسخ دهد. سپس خلاقیت از طریق چهار ویژگی پاسخ ها تعیین می شود: سهولت، اصالت، انعطاف پذیری و بسط. سهولت به مقدار بسیار زیاد پاسخ ها اشاره دارد. اصالت به آن دسته از پاسخ هایی اطلاق می شود که توسط تعداد بسیار کمی از پاسخ دهندگان داده می شود. انعطاف پذیری به پاسخ هایی اطلاق می شود که از دسته های مختلف می آیند. تفصیل یا بسط به میزان جزئیات در پاسخ اشاره دارد.

شاید بزرگترین مشارکت کننده در ارزیابی خلاقیت، تورنس (1976) بر خلاقیت علمی تمرکز کرد و خلاقیت را برای تطبیق با افراد عادی و دانشمندان تعریف کرد. او خلاقیت را به عنوان فرایند حساس شدن به مشکلات، کمبودها، شکاف‌های دانش، عناصر گمشده، ناهماهنگی‌ها و غیره؛ شناسایی مشکل؛ جست‌وجوی راه‌حل، حدس زدن، یا فرمول‌بندی فرضیه‌ها و احتمالاً اصلاح و آزمایش مجدد آنها؛ و در نهایت نتایج را اعلام کردن تعریف کرد. پس از گیلفورد، تورنس یک ارزیابی کمّی ایجاد کرد که شامل اندازه گیری تفکر واگرا بود، اما همچنین یک تکلیف ترسیمی تصویری و یک سری وظایف کلامی ایجاد کرد، که در آن از شرکت کنندگان خواسته می شود تا عواقب موقعیت های خیالی فرضی را تصور کنند و یک محصول را برای افزایش فروش بهبود بخشند.

پس از موج تحقیقات خلاقیت در اواسط قرن 20، جنبه دوم در تعاریف خلاقیت ظاهر شد: سودمندی (کروپلی، 1967). در حالی که به نظر می رسد تعیین تازگی نسبتاً ساده باشد، مفهوم سودمندی بسیار پیچیده تر است. سودمندی یک کار حل مسئله واضح تر است - شامل رسیدن به یک راه حل است - اما سودمندی هنگام تولید یک محصول خلاقانه، به ویژه محصولی که جذابیت زیبایی شناختی شخصی را در بر می گیرد، ذهنی تر است و ممکن است از یک زمینه به زمینه دیگر تغییر کند.

آمابیله (1982) مانند والاس (1926) با تأمل بر نقشی که زمینه در تعیین ارزش خلاق ایفا می کند، یک فرآیند چند مرحله ای را ترسیم کرد که با شناسایی مشکل آغاز می شد، سپس عناصر موجود در مشکل را آماده می کرد و در نهایت به تولید پاسخ های خلاقانه می رسید. سپس پاسخ‌های این مورد از نظر سودمندی یا ارزش ارزیابی می شدند. در تکنیک ارزیابی توافقی او (CAT؛ آمابیله، 1982)، راه حل یا محصول خلاقانه توسط تیمی از داورانی که تجربه محتوایی در حوزه محصول دارند، ارزیابی می شود. به عنوان مثال، یک نقاشی خلاق توسط هنرمندان ارزیابی می شود، در حالی که یک داستان خلاق توسط نویسندگان ارزیابی می شود. جنبه جدیدی که در CAT گنجانده شده است، گنجاندن ارزیابی موضوع توسط متخصصان رشته است. این اجازه می دهد تا درجه سودمندی محصول خلاقانه از یک زمینه به زمینه دیگر تغییر کند. تکنیک ارزیابی توافقی آمابیله (CAT) به عنوان "استاندارد طلایی" ارزیابی خلاقیت توصیف شده است. به طور گسترده در تحقیقات خلاقیت استفاده می شود و به عنوان محبوب ترین روش برای ارزیابی خروجی های خلاق دیده می شود. بحث آن در تحقیقات علمی سال به سال به رشد خود ادامه داده است.

علاوه بر این، آمابیله در مدل مولفه ای خود (1983، 1996)، به نقشی که جامعه در تأثیرگذاری بر دیدگاه‌ها درباره آنچه مفید است، می‌پردازد، بنابراین بر ارزش محصول خلاق تأثیر می‌گذارد.مدل مؤلفه‌ای خلاقیت اساساً مدلی است که به دنبال مشخص کردن مؤلفه‌ها یا عناصر اساسی است که برای ایجاد رفتار خلاق با هم کار می‌کنند. برخی از کارها در زمینه خلاقیت این فرضیه را مطرح می کنند که برای به وجود آمدن خلاقیت باید چندین مؤلفه همگرا شوند.آمابیله، مطابق با دیدگاه سایر محققین درباره خلاقیت، تازگی و سودمندی را با تعریف خود از خلاقیت، که فرآیند تولید ایده ای بود که هم اصیل و هم مناسب برای دستیابی به یک هدف است، لحاظ می کرد. برای گنجاندن عناصر بیرونی که اغلب بر سودمندی تأثیر می‌گذارند، او عناصر درونی شخصیت مانند ذهنی مناسب برای ریسک کردن، داشتن دیدگاه متفاوت و انگیزه‌های درونی و مهارت‌های مرتبط با حوزه مانند توانایی و تجربه را اضافه کرد.

نظریه مؤلفه‌ای خلاقیت، مدلی جامع از مؤلفه‌های اجتماعی و روان‌شناختی لازم برای یک فرد برای تولید کار خلاق است. این نظریه مبتنی بر تعریف خلاقیت به عنوان تولید ایده‌ها یا نتایجی است که هم جدید و هم مناسب با هدفی هستند. در این نظریه، چهار مؤلفه برای هر پاسخ خلاقانه لازم است: سه مؤلفه در درون فرد – مهارت‌های مربوط به حوزه، فرآیندهای مرتبط با خلاقیت، و انگیزه درونی تکلیف – و یک مؤلفه خارج از فرد – محیط اجتماعی که فرد در آن کار می‌کند. نسخه فعلی این نظریه شامل خلاقیت و نوآوری سازمانی است که پیامدهایی برای محیط های کاری ایجاد شده توسط مدیران دارد.

با تأمل بر دوره 50 ساله تحقیقات خلاقیت از دهه 1950 تا پایان قرن، تازگی و سودمندی به عنوان دو ویژگی کلیدی در تعریف خلاقیت تثبیت شده بود. از آنجایی که این اتفاق نظر مبنی بر اینکه هنگام تعریف خلاقیت نیاز به سودمندی است، شروع شد، نتیجه منطقی که در پی می آید این است که جامعه بر ارزشی که برای محصول خلاقانه قائل می شود تأثیر می گذارد.

در حدود پایان قرن، این رابطه بین خلاقیت و جامعه مورد توجه محققان قرار گرفت. در واقع، چندین مورد استدلال کردند که این رابطه بازگشتی است، به طوری که از آنجایی که جامعه بر شایستگی و ارزش محصول خلاقیت تأثیر می گذارد، به نوبه خود محصول خلاق نیز باید بر تغییر دیدگاه های جامعه تأثیر بگذارد.

گاردنر (1993) این تمایز را به عنوان خلاقیت بزرگ و کوچک توضیح داد. خلاقیت بزرگ اهمیت جهانی دارد و برای کل جامعه مفید است. خلاقیت بزرگ به تولیدات عمده با اهمیت علمی، فناوری، اجتماعی یا هنری اشاره دارد. نمونه هایی از خلاقیت بزرگ عبارتند از اختراع رایانه شخصی، نقاشی پیکاسو، اختراع ماشین چاپ؛ طراحی خانه اپرای سیدنی، یا توسعه مدل مارپیچ دوگانه DNA. این خلاقیت بزرگ اغلب به عنوان «دستیابی به چیزی قابل توجه و جدید، چیزی که زمینه تلاش را به شکلی قابل توجهی تغییر می دهد و تغییر می دهد» تعریف می شود. البته بررسی خلاقیت بزرگ بسیار دشوارتر از خلاقیت کوچک است، زیرا نمی توان آن را در مطالعات آزمایشگاهی در مقیاس کوچک ثبت کرد. تحقیقات مربوطه تمایل دارد به گزارش‌های زندگی‌نامه‌ای، یا داده‌های تاریخی مانند توالی پیش‌نویس‌ها، یا نسخه‌هایی از محصولات، یا دفترچه‌های آزمایشگاهی که یک توالی رشدی از کشف و اختراع را ترسیم می‌کنند.

از سوی دیگر، خلاقیت کوچک ارزش شخصی دارد و از نظر سودمندی به یک فرد خاص یا فقط چند نفر محدود می شود. نمونه هایی از خلاقیت کوچک شامل نقاشی کودکستان، شعر دبیرستانی شما که هرگز منتشر نشده است، یا روشی بدیع که شما کودک هشت ساله خود را متقاعد می کنید که کلم بروکلی بخورد ("شنیده ام که اگر همه آن را بخورید، می تواند دندان های شما را سبز کند.) خلاقیت کوچک چیزی است که در تولید روزمره راه حل های جدید برای مشکلات جزئی می یابیم. در واقع، همه ما هر بار که یک جمله بدیع را به زبان می‌آوریم، به این معنا خلاق هستیم. نمونه‌های روزمره دیگر از حل مسئله مفید و جدید، ترکیب موادی از یخچال است که قبلاً برای درست کردن یک غذای سرخ‌کرده سریع کنار هم قرار نداده‌ایم؛ فکر کردن برای اولین بار به استفاده از آدامس برای محکم کردن کلید شل روی صفحه کلید لپ تاپ؛ یا استفاده از یک جاروبرقی دستی برای حذف ابری از مگس های کوچک که روی سقف نشسته اند - در حالی که قبلاً هرگز از جاروبرقی به این شکل استفاده نکرده بودیم. برای واجد شرایط بودن به عنوان خلاقیت کوچک، چنین راه حل هایی باید برای حل کننده بدیع باشند و بنابراین قبلاً از تجربه مستقیم یا به طور جانشینی از خواندن، شنیدن از دیگران، یا از دیدن تلویزیون یا فیلم شناخته نشده باشند. خلاقیتکوچک موضوع مطالعات آزمایشگاهی معمولی و تست‌های روان‌سنجی است که در آن‌ها، برای مثال، از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود تا کاربردهای جدیدی برای اشیاء آشنا ایجاد کنند یا به دنبال ترکیب اشکال آشنا به شکل جالب باشند. ساختارهای جدیدچنین کارهای کوچکی خود را به اکتشاف آزمایشگاهی می‌دهند، زیرا به راحتی توضیح داده می‌شوند و می‌توانند در مدت کوتاهی توسط شرکت‌کنندگان معمولی در مطالعه آزمایشگاهی بدون نیاز به دانش تخصصی انجام شوند.

اگرچه سودمندی ارزش مقیاس بزرگ ندارد، سایر فعالیت‌های کوچک مانند کشف مشکل، شناسایی مشکل و طرح مسئله، عملیات مهمی در فرآیند حل خلاقانه مسئله هستند. بنابراین، خلاقیت کوچک ممکن است به خلاقیت بزرگ تبدیل شود، بنابراین شایستگی آن باید به رسمیت شناخته شود.

جالب اینجاست که مفهوم خلاقیت کوچک ایده کاملا جدیدی نبود. در ابتدا توسط تورستون (1952) 40 سال پیش از آن معرفی شد، زمانی که وی خاطرنشان کرد که تازگی محصول خلاقانه توسط خالق در حال حاضر تعیین می شود و نه جامعه.

تأثیر خلاقیت بر طیفی از رشته‌ها و اینکه چگونه این رشته‌ها به نوبه خود بر خلاقیت تأثیر می‌گذارند، در اهمیتی که جامعه و محیط برای فرآیند خلاقیت قائل هستند، قرار دارد. استرنبرگ (1999) در مورد این موضوع نظریه پردازی کرد زیرا این ایده را توضیح داد که خلاقیت باید یک رشته را به جلو سوق دهد؛ یا از طریق یک فشار افزایشی برای حرکت دادن رشته به مقدار کمی در جهتی جدید یا با تغییر کل رشته به طور کامل.

تا حدی در نتیجه این امر، ما شروع به ادغام بافت و محیط اجتماعی در تعریف خلاقیت کردیم، همانطور که استرنبرگ، کافمن و پرتز تعریف کردند که خلاقیت توانایی تولید اثری بدیع است (یعنی اصلی، غیرمنتظره)، با کیفیت بالا، و مناسب (یعنی مفید، با محدودیت‌های تکلیف) که در تعاملات بین افراد و محیط آنها اتفاق می‌افتد.

میهای چیک‌سِنت‌میهایی (1996، 1999) با توضیح بیشتر در مورد نقشی که محیط در خلاقیت ایفا می کند، توجه خود را بر نقشی که جامعه در خدمت به عنوان یک فیلتر ایفا می کند متمرکز کرد تا به خلاقیت اجازه دهد تا در یک زمینه خاص شناسایی شود. حوزه مربوط به شخصی است [دروازه‌بانی که] سازمان اجتماعی را در جهان اداره می‌کند. برای تعیین اینکه آیا نوآوری ارزش ایجاد سر و صدا در مورد آن را دارد یا خیر، یک میدان ضروری است. بنابراین او خلاقیت را تعامل فرد خلاق با حوزه جامعه و حوزه فرهنگ تعریف کرد. این تعامل باید باعث تغییر در یک دامنه موجود شود یا باعث شود یک زمینه رشته ای موجود به یک دامنه جدید تغییر کند.

به طور کلی، ادبیات خلاقیت نشان می دهد که محیط فیزیکی به شکوفایی خلاقیت فرد کمک می کند. بررسی ها خلاقیت را با استفاده از سه دیدگاه مفهوم‌سازی می کنند: توانایی تفکر خلاق، پتانسیل عملکرد کار خلاق، و تأثیر فرهنگ / تحریک جوّ بر خلاقیت. ادبیات خلاقیت نشان می دهد که تحریک بصری و فضای اجتماعی مهم ترین جنبه های فیزیکی خروجی خلاق را تشکیل می دهند. محیط های خلاق باید شامل تجربیات چندحسی و حمایت متعادل از رشد فردی و تضمین فرهنگ نوآورانه باشد.

آمابیله (1996) در مدل مؤلفه ای از خلاقیت پیشنهاد کرد که خلاقیت شامل تلاقی متغیرهای متعدد باشد. در این مدل، خلاقیت شامل سه مؤلفه غالب بود: مهارت‌های مرتبط با حوزه، مهارت‌های مرتبط با خلاقیت و انگیزه‌های وظیفه. آمابیله (1996) رابطه بازگشتی بین فرد خلاق و بافت اجتماعی را پذیرفت و نتیجه گرفت که خلاقیت فقط می تواند در یک محیط حمایتی رخ دهد. طبق مدل مؤلفه او، خلاقیت به عنوان یک درجه قوی از انگیزه درونی و دانش محتوایی همراه با تمایل به تفکر انعطاف پذیر، تخیلی و اصیل تعریف می شود که همه در محیطی رخ می دهد که از خلاقیت پشتیبانی می کند.

نظریه مؤلفه‌ای خلاقیت، مدلی جامع از مؤلفه‌های اجتماعی و روان‌شناختی لازم برای یک فرد برای تولید کار خلاق است. نسخه فعلی این نظریه مبتنی بر تعریف خلاقیت به عنوان تولید ایده‌ها یا نتایجی است که هم جدید و هم مناسب با هدفی هستند. در این نظریه، چهار مؤلفه برای هر پاسخ خلاقانه لازم است: سه مؤلفه در درون فرد – مهارت‌های مربوط به حوزه، فرآیندهای مرتبط با خلاقیت، و انگیزه درونی وظیفه – و یک مؤلفه خارج از فرد – محیط اجتماعی که فرد در آن کار می‌کند. نسخه فعلی این نظریه شامل خلاقیت و نوآوری سازمانی است که پیامدهایی برای محیط های کاری ایجاد شده توسط مدیران دارد.

اگرچه ما جهت‌گیری‌های نظری متنوعی را بیان کرده‌ایم، به نظر می‌رسد محققان به یک اجماع ضمنی در مورد مؤلفه‌های اساسی خلاقیت رسیده‌اند: تازگی (یا اصیل، منحصربه‌فرد یا غیرعادی بودن) و مفید (دارای ارزش، یا تطابق یا مناسب بودن) و زمینه اجتماعی. نوآوری به منحصر به فرد بودن یا اصالت اشاره دارد که معمولاً با عدم بسامد آماری اندازه گیری می شود. سودمندی به راه حل مشکل پیشنهادی یا ارزش محصول اشاره دارد. خلاقیت، البته، چند وجهی است، و شامل مفاهیم متمایز در هر حوزه از بافت اجتماعی آنها است. زمینه اجتماعی ذاتاً با شایستگی محصولات یا ایده های خلاقانه مرتبط است. ریسک پذیری، حل مسئله و اصالت نیاز به تشویق دارند تا خلاقیت رشد کند و رشد یابد. چنین شرایطی مستلزم آن است که افراد به جای اینکه زمان محدودی برای ایجاد پاسخ‌ها، راه‌حل‌ها یا توضیحات سریع تک‌جوابی به آنها داده شود، زمان برای درگیر شدن در تفکر خلاق برای تولید ایده‌های متفاوت اختصاص دهند.

اگرچه چندین تعریف کاملاً سنجیده از خلاقیت ارائه شده توسط محققان مختلف وجود دارد، حذف یک تعریف استاندارد واحد ممکن است توضیح دهد که چرا برخی هنوز بر این باورند که مفهوم خلاقیت به طور سنتی به عنوان مفهومی دست نیافتنی برای شناسایی است و دیگران به این نتیجه رسیدند که هیچ توافقی بین محققان وجود ندارد. در یک بررسی، تنها یک سوم از محققان تعریف صریحی از خلاقیت ارائه کردند و یک سوم دیگر شامل تعریف ضمنی بودند. همانطور که این نگرانی نشان می دهد که اگر فقدان اجماع تعریفی و وضوح روش های اندازه گیری، تحقیقات خلاقیت را مبهم و مختل کرده است، ممکن است چارچوب اکتشافی جدید برای اندازه گیری خلاقیت کمک کند ساختار این حوزه مهم پژوهشی را بسازند. در حقیقت، چندین محقق ادبیات خلاقیت را برای ایجاد یک اجماع تعریفی بررسی کرده‌اند و همواره خاطرنشان کرده‌اند که تازگی و مفید بودن یا مناسب بودن ایده‌ها را شامل می‌شود.

بطور خلاصه، خلاقیت عبارت است از تعامل بین استعداد، فرآیند و محیطی که توسط آن یک فرد یا گروه محصول محسوسی تولید می کند که هم بدیع و هم مفید است که در یک زمینه اجتماعی تعریف شده است. این تعریف بیش از 1600 بار مورد استناد قرار گرفته است، بنابراین شواهدی ارائه می کند که یکی از پذیرفته‌شده‌ترین تعاریف خلاقیت را ارائه می کند. همانطور که ما شاهد ادامه تحقیقات تجربی در مورد خلاقیت در دوران معاصر هستیم، بسیاری از محققان شروع به ترکیب کار خود با محققان قبلی کرده اند تا نظریه های پیچیده تری از خلاقیت را بر اساس مفاهیم و نظریه های جدید توسعه دهند.

به عنوان مثال، بگتو و کافمن (2007، 2009)، که خلاقیت را به عنوان «توانایی تولید اثری بدیع (یعنی اصلی، غیرمنتظره)، با کیفیت بالا و مناسب تعریف کردند، مفهوم تمایز خلاقیت بزرگ و کوچک گاردنر را با گنجاندن یک خلاقیت خرد و یک خلاقیت حرفه ای توضیح دادند. آنهاخلاقیت خرد را به عنوان اولین تلاش برای خلاق بودن در یک حوزه خاص اغلب از طریق بازی یا یادگیری یک کار جدید تعریف می کنند. اگر این عمل خلاقانه ارزش گذاری شود یا مفید تلقی شود و سپس با بازخورد مناسب همراه شود، به خلاقیت کوچک تبدیل می شود. خلاقیت حرفه ای اغلب مقدم بر خلاقیت بزرگ است، زیرا این سطح حرفه ای یک محصول خلاقانه است که نتیجه تلاش مستمر و تمرین عمدی است.

به عنوان مثال، در ترکیب ایده برونر (1962) مبنی بر اینکه محصول خلاقانه باید غافلگیرکننده باشد یا نظر شخصی گاردنر (1993)، سیمونتون (2012، 2013)، که تعریف خود را بر اساس دستورالعمل های اداره ثبت اختراع ایالات متحده استوار کرد، خلاقیت را به عنوان یک مفهومی تعریف کرد که به صورت شخصی یا اجتماعی اصیل، مفید و شگفت انگیز است. تعریف خلاقیت از نظر روانشناختی معتبر مستلزم سه معیار است، نه دو معیار. معیار سوم شگفتی است؛ اساساً، شگفتی نشان دهنده میزان دانش جدید به دست آمده در مورد سودمندی یک ایده یا پاسخ است. قبلاً استدلال محکمی برای جدا کردن غافلگیری از اصالت ارائه شده بود؛ زیرا چیزی می تواند اصیل باشد بدون اینکه غافلگیر کننده باشد. از نظر روان‌شناختی، چیزی بدیهی نیست (یا بدیهی است) زمانی که بتوان آن را به راحتی با آنچه قبلاً شناخته شده است جذب کرد، در حالی که چیزی اصیل شگفت‌انگیز (یا غیر آشکار) است وقتی که از شخص می‌خواهد با بازنگری کلی آنچه که شناخته شده است سازگار شود. دانش به مراتب بیشتر از طریق انطباق افزایش می یابد تا جذب. خلاقیت غیرممکن است اگر ایده یا پاسخی غیراصیل، بی فایده یا بدیهی باشد، و خلاقانه ترین نتایج بسیار نادر هستند.

والیا (2019) با ترکیب بیشتر این ایده‌ها با دیدگاه تورنس که خلاقیت شامل ناهماهنگی‌ها می‌شود، خلاقیت را به‌عنوان ایده‌ای جدید برآمده از وضعیت عدم تعادل که سپس هنجارهای فعلی را به چالش می‌کشد، تعریف کرد. بنابراین، این دیدگاه که خلاقیت باید شامل سه مفهوم متمایز باشد همچنان ادامه دارد. ابتدا، خلاقیت باید شامل یک محصول یا ایده جدید باشد. دوم، محصول یا ایده باید مفید یا مناسب برای رفع نیاز یا حل یک مشکل باشد. سوم، محصول یا ایده بدیع و مفید باید در چارچوب اجتماعی که در آن تعبیه شده است، شناسایی شود. این دیدگاه که بیان خلاق به شدت به یک رشته خاص اختصاص دارد، در حال تبدیل شدن به شواهد بیشتری در تحقیقات خلاقیت است.

برای بیش از دو قرن، فیلسوفان و روانشناسان مجدانه برای تعریف خلاقیت کار کرده اند. تعریف ساختار خلاقیت موضوعی بسیار مهم برای مجموعه های متنوعی از زمینه هایی بوده است که خلاقیت در آن قرار دارد (به عنوان مثال، هنر، تجارت، علوم شناختی، اقتصاد، آموزش، زبان شناسی، فلسفه، روانشناسی، موسیقی و علوم اعصاب). ایجاد یک تعریف عملیاتی روشن و صریح، نه تنها برای کمک به ارتباطات و همکاری مؤثر، بلکه برای ایجاد معیارهای روان‌سنجی معتبر و قابل اعتماد خلاقیت، مهم است. همچنین به دلیل نیاز به شناسایی و هدف گذاری مؤلفه های خلاقیت به منظور تدوین برنامه های آموزشی پرورش دهنده خلاقیت، حائز اهمیت است. همانطور که قبلاً گفته شد، تقریباً همه می‌دانند که خلاقیت سازه‌ای ارزشمند است (که باید تشویق شود)، و اکنون، امیدواریم بتوانیم به سمت شناخت و درک تقریباً همه اجزای اصلی خلاقیت حرکت کنیم تا بتوانیم به این سؤال اساسی پاسخ دهیم: خلاقیت چیست؟

 

استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی - مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه - آموزش یادگیری خود تنظیم - کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی - مشاور خلاقیت - مدیر مجله اینترنتی روان تنظیم ravantanzim@gmail.com مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 283
  • بازدید ماه : 283
  • بازدید سال : 7,358
  • بازدید کلی : 7,358