ما در زمان جهش بی نظیر اجتماعی و تکنولوژیکی زندگی می کنیم. به گفته انبوهی از منتقدان اجتماعی، ساختار تغییری که در اطراف خود می بینیم، احساس اضطراب و عدم اطمینان را ایجاد می کند، که سعی می کنیم با جستجوی حس جهت آن را کاهش دهیم. این جست و جو که گاه به انحراف می رسد، به جهات مختلفی خود را نشان می دهد. برای مثال، صدها هزار نفر مبالغ هنگفتی را برای ثبت نام در برنامههای «خودآگاهی» و مشابه آن سرمایهگذاری می کنند. این برنامه ها معمولاً نوید روشنگری عمیق را می دهند که به سرعت زندگی فرد را تغییر می دهند. بسیاری از شرکت کنندگان ادعا می کنند که این برنامه ها زندگی آنها را متحول کرده است.
با این حال، اکثر کارشناسان چنین برنامههایی را از نظر فکری ورشکسته توصیف میکنند، و افشاگریهای منتقدان نشان میدهد که آنها صرفاً طرحهای پولسازی سودآوری هستند. موفقیت این برنامهها بیش از هر چیز دیگری نشان میدهد که برخی از مردم چقدر از جهتگیری و هدف در زندگی خود ناامید هستند. ما همچنین می بینیم که چگونه گروههای مذهبی غیرمتعارف - که معمولاً فرقه نامیده میشود - صدها هزار نوکیش را جذب کردهاند که داوطلبانه زندگی گروهی، اطاعت و ایدئولوژی غیر متعارف آنها را بپذیرند. بیشتر این فرقه ها در گمنامی شکوفا می شوند، مگر اینکه حوادث عجیب و غریب - مانند خودکشی دسته جمعی فرقه دروازه بهشت - توجه عمومی را به خود جلب کند. باور عمومی بر این است که فرقه ها از شستشوی مغزی و کنترل ذهن برای اغوای افراد خارجی تنها استفاده می کنند، اما در واقعیت نوکیشان مجموعه متنوعی از افراد عادی هستند که تحت تاثیر استراتژی های نفوذ اجتماعی بسیار معمولی قرار می گیرند.
به گفته فیلیپ زیمباردو، مردم به فرقه ها می پیوندند زیرا به نظر می رسد این گروه ها راه حل های ساده ای برای مشکلات پیچیده، احساس هدفمندی و سبک زندگی ساختار یافته ای ارائه می دهند که احساس عدم اطمینان را کاهش می دهد. به عنوان مثال از جستجوی مردم برای مسیر و جهتگیری، دوره های خود یابی، خود آگاهی، موفقیت، و پیشرفت بسیار افزایش یافته و عطش ترقی رویایی بیشتر شده است. بسیاری از آنها روانشناس یا روانپزشک نیستند، یا در رشته های علوم تربیتی و انسانی تحصیل نکرده اند و حتی مدرک دانشگاهی ندارند؛ حتی برخی مشکلات تماس گیرندگان را بیشتر در چارچوب اخلاقی تحلیل می کنند نه روانشناختی. برخلاف بسیاری از درمانگران، بسیاری از آنها بدون شرمندگی به مخاطبان خود در مورد اینکه چگونه باید زندگی خود را رهبری کنند موعظه می کنند. در بسیاری از موارد آنها به فالوورهای خود الگو های نادرستی ارائه میکنند و توصیههای نامناسبی می دهند.
با این حال، محبوبیت قابل توجه توصیه های بسیار تجویزی بار دیگر نشان می دهد که بسیاری از مردم مشتاق راهنمایی و هدایت هستند. تجزیه و تحلیل برای جلوه ای از این جستجو که حتی بیشتر به تمرکز ما بر روی سازگاری روزمره مرتبط است، موفقیت چشمگیر کتاب های پرفروش خودیاری است. کتابهایی که درمانهای خود را برای مشکلات شخصی رایج ارائه میدهند. شیفتگی آنها به خودسازی چیز جدیدی نیست. برای چندین دهه، خوانندگان مشتاق تمایل زیادی به کتابهای خودیاری پیدا کرده اند که شعارهایی مانند چگونه بیدار و زنده باشیم؛ زندگی، عشق ورزیدن و یادگیری؛ مردان مریخی، زنان ونوسی؛ بدن بی سن، ذهن بی زمان؛ چیزهای کوچک را عرق نکنید و همه چیز کوچک است؛ استراتژی های زندگی؛ ایجاد صلح با گذشته؛ خودپروری، و شادی رایگان است؛ را سر می دهند. این کتاب ها با دستور العمل های ساده خود برای دستیابی به شادی، عموماً از قول دادن به تغییر کیفیت زندگی خواننده ترسی نداشته اند.
پشت جلد یک کتاب خودیاری چنین آمده است: بیش از هر کتابی که تا کنون نوشته شده است، خود آفرینی به شما نشان میدهد که شما که هستید و راز کنترل زندگی شما را فاش می کند. این شامل طرحی عملی است که حول یک اصل روشن - به همان اندازه قانون گرانش اساسی و انقلابی - ساخته شده است. با آن خواهید فهمید که چگونه بر عادات بد غلبه کنید، مشکلات جنسی را حل کنید، بر افسردگی و کمرویی غلبه کنید، با افراد خشمگین برخورد کنید، قاطع باشید، شغل خود را ارتقا دهید، خلاقیت را افزایش دهید؛ و به شما نشان خواهد داد که چگونه دوست داشته باشید و دیگران شما را دوست داشته باشند. شما خودتان را خلق خواهید کرد. اکنون می توانید با ایجاد خودسازی از مزایای بی حد و حصر اعتماد به نفس، اتکا به خود، و تعیین سرنوشت بهره مند شوید.
اگر به همین راحتی بود؛ اگر کسی می توانست کتابی به شما بدهد که همه مشکلات شما را حل کند؛ چه می شد؟ متأسفانه به این سادگی نیست. صرف خواندن یک کتاب به احتمال زیاد زندگی شما را به این راحتی تغییر نمی دهد. اگر مصرف این مواد مخدر ادبی حتی از راه دور به همان اندازه که ناشران آنها ادعا می کنند مفید بود، ما ملتی بودیم از مردمی آرام، شاد، و سازگار. با این حال واضح است که آرامش بر روحیه ملی ما، و بیشتر کشورهای جهان غالب نیست. کاملاً برعکس، همانطور که قبلاً ذکر شد، در دهههای اخیر میانگین سطح اضطراب به سمت بالا حرکت کرده است و شیوع افسردگی به طور چشمگیری افزایش یافته است. انبوهی از کتابهای خودیاری که قفسههای کتابفروشیها را شلوغ کرده اند، نشاندهنده تنها یک نشانه دیگر از پریشانی جمعی ما و جستجوی ما برای راز دست نیافتنی شادی است.
ارزش کتاب های خودیاری
تا حدودی ناعادلانه است که همه کتاب های خودیاری را در کنار هم قرار دهیم تا نقد شوند، زیرا کیفیت آنها بسیار متفاوت است. نظرسنجیهایی که نظرات رواندرمانگران درباره کتابهای خودیاری را بررسی میکنند، نشان میدهند که برخی کتابهای عالی وجود دارند که بینشهای معتبر و توصیههای درستی را ارائه میدهند. بطور مثال، یک روانشناس بالینی و پروفسور حدود 25 سال را صرف بررسی این موضوع کرده است که چگونه افراد ممکن است به خودشان کمک کنند تا از منظر روانشناختی با مسائل و مشکلات شخصی مقابله کنند؛ و یک کتاب 15 فصلی آنلاین گردآوری کرده است که مبتنی بر تحقیقات به روز است.
بسیاری از درمانگران بیماران خود را تشویق می کنند که کتاب های خودیاری منتخب را بخوانند، و برخی از کتاب هایی که در آزمایشات بالینی آزمایش شده اند مفید بوده اند. احمقانه است که همه این کتاب ها را به عنوان پریشان گویی کم عمق نام ببریم و کتاب های مفید را نادیده بگیریم. در واقع، برخی از کتابهای خودیاری توصیهشده از طرف درمانگران و مشاوران می تواند مفید باشند. با این وجود، نگاهی به قفسههای کتابفروشیها تأیید میکند که رونق کتابهای خودیاری بدون وقفه ادامه دارد، که ناشی از نیاز مداوم مردم به راهنمایی و هدایت در زندگی شخصیشان است.
بسیاری از کتاب های خودیاری ارزش واقعی کمی برای خواننده ارائه می دهند. به طور کلی، آنها از سه نقص اساسی رنج میبرند. اولاً، «روانبازی» بر آنها تسلط دارد. اصطلاح روانبازی برای توصیف زبان قاطعانه اما بطور ناامیدکننده ای مبهم استفاده شده در بسیاری از این کتاب ها مناسب به نظر می رسد. جملاتی مانند «زیبا است اگر ناراضی باشی»، «باید با خودت ارتباط برقرار کنی»، «باید جلوتر باشی»، «تو باید خودت باشی چون تو هستی» و «شما به یک تجربه واقعی با انرژی بالا نیاز دارید» نمونه هایی از این زبان هستند. در بهترین حالت، چنین اصطلاحاتی بد تعریف شده است؛ در بدترین حالت بی معنی است. مثال زیر را در نظر بگیرید که از یک کتابچه پرسش و پاسخ ترویج کننده نوعی آموزش گرفته شده است:
این آموزش محتوای زندگی هیچ کس را تغییر نمی دهد و آنچه را که کسی می داند تغییر نمی دهد. با زمینه یا نحوه نگهداری محتوا سروکار دارد. دگرگونی به عنوان یک متن مجدد رخ می دهد. «به دست آوردن آن» به این معناست که بتوانید بفهمید که چه زمانی موقعیتی را حفظ کردهاید (یا در آن گیر کردهاید) که برای شما هزینه بیشتری از ارزش آن دارد، متوجه شوید که منبع آن موقعیت هستید، و بتوانید انتخاب کنید که آن موقعیت را بدهید. آن موقعیت را بالا ببرید یا آن را طوری نگه دارید که کیفیت زندگی شما را افزایش دهد.
این پاراگراف دقیقاً چه می گوید؟ چه کسی می داند؟ عبارات آنقدر مبهم و گنگ هستند که می توانید تقریباً هر معنایی را در آنها بخوانید. مشکل بازی روانی در اینجا نهفته است. اغلب آنقدر مبهم است که نامفهوم است. وضوح به نفع اصطلاحات مبهم فدا می شود که به جای تقویت ارتباط مؤثر، مانع از برقراری ارتباط مؤثر می شود.
مشکل دوم این است که کتاب های خودیاری بیشتر بر فروش تأکید دارند تا بر تایید علمی. توصیه های ارائه شده در این کتاب ها به ندرت مبتنی بر تحقیقات علمی و محکم است. در عوض، ایده ها اغلب بر اساس تحلیل های شهودی نویسندگان است که ممکن است بسیار حدس و گمان باشد. علاوه بر این، حتی زمانی که نویسندگان مسئول، توصیه های علمی معتبری ارائه می دهند و مراقب هستند که خوانندگان خود را گمراه نکنند، ناشران تشنه فروش، اغلب وعده های ظالمانه و غیرمسئولانه را روی جلد کتاب ها می زنند (که باعث ناراحتی برخی نویسندگان می شود).
نقص سوم این است که کتابهای خودیاری معمولاً دستورالعملهای واضحی درباره نحوه تغییر رفتارتان ارائه نمیدهند. این کتابها معمولاً روان نوشته میشوند و لحن آنها «بهطور ملموسی انسانی» است. آنها اغلب با توصیف درست یک مشکل رایج که بسیاری از ما تجربه می کنیم، آکوردهای پاسخگو را در خواننده ایجاد می کنند. خواننده می گوید: "بله، این من هستم!" متأسفانه، هنگامی که کتاب بر نحوه برخورد با مشکل تمرکز می کند، معمولاً فقط یک تقطیر مبهم از عقل سلیم ساده ارائه می دهد که می تواند در یکی دو صفحه پوشش داده شود؛ نه در حجم یک کتاب.
البته افراد و سایتهایی هستند که سعی می کنند مردم را در مورد «تقلبها، افسانهها، مدها و مغالطههای مرتبط با یک موضوع آگاه کنند. مثلا سایتی که ارزیابیهایی از منابع پزشکی مبتنی بر اینترنت را ارائه میکند که از لحاظ علمی و فنی مشکوک، تقلبی یا برای سلامتی خطرناک ارزیابی شده اند.
پارادوکس انتخاب: چرا بیشتر کمتر است
در پارادوکس انتخاب، بری شوارتز استدلال میکند که مردم در جوامع مدرن و مرفه از پیامدهای منفی مختلفی رنج میبرند، زیرا در زندگی شخصی خود با انبوهی از انتخابها مواجه میشوند. شوارتز تشخیص می دهد که استدلال او غیرقابل درک به نظر می رسد، زیرا اکثر مردم آزادی انتخاب خود را گرامی می دارند. اما او معتقد است که این واقعیت که برخی از انتخابها خوب هستند، لزوماً به این معنا نیست که انتخاب بیشتر بهتر است. شاید در جالبترین بخش کتاب، شوارتز تفاوتهای بین حداکثرکنندهها و رضایتبخشها را بیان میکند. حداکثر سازها باید مطمئن باشند که تقریباً هر تصمیمی بهترین نتیجه ممکن را به همراه داشته است. در مقابل، رضایت دهندگان اغلب مایلند به نتایجی بسنده کنند که به اندازه کافی خوب هستند. او تأکید میکند که رضایتکنندگان در تصمیمگیریهای خود سعی میکنند استانداردهای خاصی را رعایت کنند - گاهی استانداردهای بسیار بالا - اما مجبور نیستند بهترین چاپگر، تشک، تعطیلات و غیره را انتخاب کنند. اگرچه به نظر می رسد به حداکثر رساندن یک هدف تحسین برانگیز به نظر می رسد، شوارتز گزارش می دهد که نمرات به حداکثر رساندن بالا با کاهش خوش بینی و شادی و افزایش افسردگی مرتبط است - و او در مورد اینکه آیا به حداکثر رساندن منجر به تصمیم گیری بهتر می شود یا خیر، تردید ایجاد می کند.
آیا شوارتز راه حلی برای مشکل انتخاب بیش از حد دارد؟ بله، فصل آخر او توصیه هایی را برای کم کردن دردسر زیاد انتخاب ها در دنیای مدرن ما ارائه می دهد. از جمله، او پیشنهاد می کند که مردم (1) تصمیم بگیرند که کدام انتخاب واقعا مهم است، (2) بیشتر راضی کننده و کمتر به حداکثر رساننده را انتخاب کنند، (3) از نشخوار فکری در مورد تصمیمات خودداری کنند، (4) پشیمانی تصمیم را کنار بگذارند، و (5) تشخیص دهند که محدودیت در انتخاب گاهی اوقات می تواند آزاد کننده باشد. نوشته شوارتز واضح، مختصر و جذاب است. این کتاب مملو از حکایات جذاب است که نمونههای واقعی از موضوعات مورد بحث را ارائه میدهد، اما نتیجهگیری شوارتز بر اساس تحقیقات است تا شواهد حکایتی. در تحلیل نهایی، پارادوکس انتخاب یک معامله دو به یک فریبنده ارائه میکند: این یک کتاب تأمل برانگیز در نقد اجتماعی و یک کتاب خودیاری واقعی و کارامد است. این کتابها معمولاً در غیاب توصیههای صریح و آشکار به تشویقهای الهامبخش می پردازند. حتی در این کتاب هم خواننده باید هشیاری بالای خود را حفظ کند و تحلیل انتقادی خود را بطور مداوم بکار بگیرد.
در کتابهای خودیاری به دنبال چه چیزی باشید
از آنجایی که کیفیت کتابهای خودیاری بسیار متفاوت هستند، به نظر میرسد ایده خوبی است که دستورالعملهایی در مورد آن به شما ارائه شود. در جستجوی کتاب های مفید واقعی به دنبال چه چیزی باید باشید؟ افکار زیر معیارهایی را برای قضاوت در مورد کتاب هایی از این دست به شما می دهد.
1 وضوح در ارتباطات ضروری است. نصیحت، اگر نتوانید آن را درک کنید، برای شما مفید نخواهد بود. سعی کنید از غرق شدن در اعماق تیره و تار بازی روانی پرهیز کنید.
2 این ممکن است اشتراتژی رو به عقب به نظر برسد، اما به دنبال کتاب هایی باشید که وعده های زیادی را در راه تغییر فوری نمی دهند. کتابهای واقعاً مفید معمولاً در وعدههای خود محتاط هستند و در مورد چالش تغییر رفتار شما واقعبین هستند.
3 سعی کنید کتاب هایی را انتخاب کنید که حداقل به طور خلاصه به مبانی نظری یا پژوهشی برنامه ای که طرفدار آن هستند اشاره کنند. قابل درک است که شما ممکن است به خلاصه ای دقیق از تحقیقاتی که از یک توصیه خاص پشتیبانی می کند علاقه مند نباشید. با این حال، شما باید علاقه مند باشید که آیا این توصیه بر اساس تحقیقات منتشر شده، نظریه به طور گسترده پذیرفته شده، شواهد حکایتی، تعاملات بالینی با بیماران، یا حدس و گمان خالص نویسنده است. کتابهایی که بیش از حکایات و حدس و گمانهای شخصی هستند، باید فهرستی از منابع در انتهای کتاب (یا در پایان هر فصل) داشته باشند.
4 به دنبال کتابهایی باشید که راهنماییهای دقیق و صریح درباره نحوه تغییر رفتارتان ارائه میدهند. به طور کلی، این جهات نشان دهنده هسته حیاتی کتاب است. اگر جزئیات آنها ناکافی باشد، شما کوتاهی کرده اید.
5 اغلب کتابهایی که بر نوع خاصی از مشکل تمرکز میکنند؛ مانند پرخوری، تنهایی یا مشکلات زناشویی؛ بیشتر از کتابهایی که قول میدهند همه مشکلات زندگی را با چند ایده ساده درمان کنند؛ اطلاعات سود مند ارائه میدهند. کتاب هایی که همه چیز را پوشش می دهند معمولا سطحی و ناامید کننده هستند. کتابهایی که افکار زیادی را به یک موضوع خاص اختصاص میدهند، معمولاً توسط نویسندگانی نوشته میشوند که در آن موضوع تخصص واقعی دارند. چنین کتابهایی احتمالاً برای شما سود خواهند داشت.
رویکرد منطقی کاملا واضح است؛ علیرغم پیشرفت تکنولوژیک چشمگیرمان، ما مردمی هستیم که گرفتار مشکلات شخصی زیادی هستیم. زندگی در جامعه پیچیده و مدرن ما یک چالش بزرگ است. دغدغه جامعه در مورد آن چالش است. این در مورد شماست. درباره زندگی است. به طور خاص، تحقیقات علمی در مورد رفتار انسان اصول سودمند را برای شما خلاصه می کند که به نظر می رسد با چالش زندگی مؤثر در جامعه معاصر مرتبط باشد. این اصول عمدتاً، اما نه منحصراً، از علمی است که ما آن را روانشناسی مینامیم. روانشناسی به همان نوع مشکلاتی میپردازد که کتابهای خودیاری و برنامههای خودآگاهی: اضطراب، استرس، روابط بین فردی، ناامیدی، تنهایی، افسردگی، خودکنترلی. با این حال، هیچ وعده اغوا کننده ای در مورد حل مشکلات شخصی شما، تغییر زندگی یا کمک به شما برای رسیدن به آرامش نمی دهد. چنین وعده هایی به سادگی واقع بینانه نیستند.
روانشناسان مدتهاست دریافته اند که تغییر رفتار یک فرد چالشی دشوار و مملو از ناامیدی و شکست است. افراد مشکل دار گاهی سال ها را بدون حل مشکلات خود در درمان سپری می کنند. این واقعیت به این معنا نیست که شما باید نسبت به پتانسیل خود برای رشد شخصی بدبین باشید. شما مطمئناً می توانید رفتار خود را تغییر دهید. علاوه بر این، اغلب می توانید بدون مشورت با روانشناس حرفه ای آن را تغییر دهید. باید باور داشته باشید که برخی از ما می توانند از این علم سود شخصی ببرند. اما مهم این است که انتظارات واقع بینانه داشته باشید. خواندن یک کتاب یک تجربه وحیانی نخواهد بود. هیچ راز مرموزی قرار نیست فاش شود. تنها کاری که یک کتاب می تواند انجام دهد این است که اطلاعات بالقوه مفیدی را در اختیار شما قرار دهد و شما را در مسیرهای بالقوه مفید راهنمایی کند. بقیه به شما بستگی دارد.
با توجه به انتقادات ما از برنامههای خودآموزی و کتابهای خودیاری، ضروری به نظر میرسد که فلسفهای را که زیربنای روانشناسی است به صراحت بیان کنیم. عبارات زیر مفروضات و اهداف روانشناسی را خلاصه می کند.
1 دانش روانشناسی بر این فرض استوار است که دانش دقیق در مورد اصول روانشناسی می تواند برای شما در زندگی روزمره ارزشمند باشد. گفته شده است که دانش قدرت است. آگاهی بیشتر از اینکه چرا مردم همانطور که رفتار می کنند باید به شما در تعامل با دیگران و همچنین در تلاش برای درک خود کمک کند.
2 دانش روانشناسی سعی دارد نگرش انتقادی را در مورد مسائل روانشناختی تقویت کند و مهارت های تفکر انتقادی شما را تقویت کند. اطلاعات مهم است، اما مردم همچنین نیاز به توسعه استراتژی های موثر برای ارزیابی اطلاعات دارند. تفکر انتقادی شامل قرار دادن ایده ها در معرض بررسی دقیق و شکاکانه است. متفکران انتقادی سؤالات سختی می پرسند، مانند: دقیقاً چه چیزی ادعا می شود؟ چه فرضیاتی زیربنای این ادعا است؟ چه شواهد یا دلیلی این ادعا را تأیید می کند؟ آیا توضیحات جایگزین وجود دارد؟
ما قبلاً تلاش کردهایم اهمیت نگرش انتقادی را در ارزیابی خود از کتابهای خودیاری نشان دهیم و به مدلسازی استراتژیهای تفکر انتقادی اشاره کرده ایم. تفکر انتقادی، چگونه دانشآموزان میتوانند مهارتهایی را که فراتر از کسب اطلاعات صرف میشوند و به سنجش و قضاوت فعالانه اطلاعات میپردازند، توسعه می دهد؟ بسیاری از منابع بنیاد تفکر انتقادی در درجه اول به معلمان در هر سطح هدایت می شود تا به آنها کمک کند تا توانایی های تفکر انتقادی دانش آموزان خود را توسعه دهند.
بطور مثال، مارتین سلیگمن یک روانشناس برجسته ای است که تحقیقات تأثیرگذاری در مورد درماندگی آموخته شده، سبک اسنادی، خوش بینی، افسردگی و فوبیا انجام داده است. او همچنین یکی از معماران اصلی جنبش روانشناسی مثبت نوین است. او شروع به بررسی شواهد تجربی در مورد اینکه چه چیزی می تواند با موفقیت معقول اصلاح شود و چه چیزی نمی تواند اصلاح شود را بررسی می کند. سلیگمن موضوعات گسترده ای مانند درمان مشکلات جنسی، اعتیاد به الکل، مشکلات وزن، اضطراب، افسردگی، وسواس، و سندرم استرس پس از سانحه را پوشش می دهد. بحثهای او زنده، خواندنی، عینی، پیچیده و کاملاً مبتنی بر تحقیق است. او در این تحقیقات مسائل مختلفی را بیان میکند تا به مردم کمک کند تا بفهمند چه چیزی را میتوانند و چه چیزی را نمیتوانند در مورد خود تغییر دهند. سلیگمن خاطرنشان میکند که برنامههای خود-بهبودی در انواع مختلف - از مدیتیشن، کتابهای خودیاری، تا درمان حرفهای - این فرض را پیشبینی می کنند که افراد میتوانند برای همیشه خود را برای بهتر شدن تغییر دهند. با این حال، او خاطرنشان می کند که تحقیقات اخیر و داده های بسیاری در روانپزشکی بیولوژیکی با این فرض در تضاد است. این تحقیق نشان میدهد که شخصیت، هوش، فیزیک بدنی و آسیبپذیری در برابر اختلالات روانشناختی عمدتاً توسط وراثت ژنتیکی تعیین میشوند و از این رو تا حد زیادی تغییر ناپذیر هستند. سلیگمن در این چالش اظهار می دارد که هر دو دیدگاه بسیار افراطی هستند، معماران برنامه های بهبود خود بسیار خوش بین هستند در حالی که مقامات روانپزشکی بیولوژیکی نسبت به ظرفیت افراد برای تغییر بسیار بدبین هستند.
3 روانشناسی باید درها را باز کند. پوشش در روانشناسی گسترده است. به موضوعات زیادی می پردازد. بنابراین، در بعضی جاها ممکن است فاقد عمق یا جزئیات مورد نظر شما باشد. با این حال، باید آن را به عنوان یک منبع در نظر بگیرید که می تواند شما را با کتاب ها یا تکنیک ها یا روش های درمانی دیگری آشنا کند، که سپس می توانید به تنهایی دنبال کنید.
4 روانشناسی فرض میکند که کلید تنظیم مؤثر این است که مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرید. اگر از جنبهای از زندگیتان ناراضی هستید، پرداختن پراکنده به آن فایدهای ندارد. شما باید نقش فعالی در تلاش برای بهبود کیفیت زندگی خود داشته باشید. انجام این کار ممکن است مستلزم یادگیری یک مهارت جدید یا دنبال کردن نوع خاصی از کمک باشد. در هر صورت، عموماً بهتر است به جای تلاش برای اجتناب از آنها، با مشکلات روبرو شوید.
آموزش تفکر انتقادی: رهنمودهای روانشناسی برای تفکر انتقادی
تفکر انتقادی را نباید با تفکر منفی یکی دانست. مسئله این نیست که یاد بگیریم چگونه عقاید دیگران را رد کنیم. در عوض، متفکران انتقادی با دقت نظریات دیگران - و ایده های خودشان - را در معرض ارزیابی دقیق، سیستماتیک و عینی قرار می دهند. رهنمودهایی که در اینجا نشان داده شده اند، یک نمای کلی مختصر از معنای تفکر انتقادی ارائه می دهند.
1 سوال بپرسید. حاضر به تعجب باشید. برای تفکر انتقادی باید مایل باشید که خلاقانه فکر کنید—یعنی در مورد معماهای رفتار انسانی کنجکاو باشید، تعجب کنید که چرا مردم به روشی که انجام می دهند عمل می کنند و توضیحات دریافت شده را زیر سوال ببرید و توضیحات جدید را بررسی کنید.
2 مشکل را تعریف کنید. به جای کلیات مبهم مانند «شادی»، «پتانسیل» یا «معنادار بودن»، مسائل مربوط به آن را با عبارات واضح و مشخص شناسایی کنید. معنی معناداری دقیقاً به چه معناست؟
3 شواهد را بررسی کنید. ماهیت شواهدی را در نظر بگیرید که همه جنبه های مشکل مورد بررسی را پشتیبانی می کند. آیا قابل اعتماد است؟ معتبر؟ آیا این ادعا یا حدس و گمان شخصی کسی است؟ آیا شواهد از یک یا دو مطالعه محدود است یا از تحقیقات مکرر؟
4 سوگیری ها و مفروضات خود و دیگران را تجزیه و تحلیل کنید. چه پیش داوریها، ارزشهای عمیق و سایر سوگیریهای شخصی را در ارزیابی خود از یک مشکل به ارمغان میآورید؟ آیا حاضرید شواهدی را در نظر بگیرید که با باورهای شما در تضاد باشد؟ مطمئن باشید که میتوانید سوگیری دیگران را شناسایی کنید تا استدلالهای آنها را نیز ارزیابی کنید.
5 از استدلال عاطفی خودداری کنید ("اگر چنین احساسی دارم، باید درست باشد"). به یاد داشته باشید که همه، اعتقادات و عقایدی در مورد نحوه عملکرد جهان دارند و مخالفان شما به همان اندازه که شما در مورد اعتقادات خود جدی هستید در مورد اعتقادات خود جدی هستند. احساسات مهم هستند، اما نباید جایگزین ارزیابی دقیق استدلال ها و شواهد شوند.
6 بیش از حد ساده نباشید. فراتر از بدیهیات نگاه کنید. تفکر ساده انگاری را رد کنید. به دنبال تضادهای منطقی در استدلال ها باشید. مراقب "استدلال های حکایتی" باشید.
7 تفسیرهای دیگر را در نظر بگیرید. قبل از اینکه به نتیجه گیری بپردازید، به توضیحات دیگر فکر کنید. به ویژه در مورد ادعاهای علت و معلول مراقب باشید.
8 عدم اطمینان را تحمل کنید. این ممکن است سختترین گام برای تبدیل شدن به یک متفکر انتقادی باشد، زیرا مستلزم توانایی پذیرش برخی ایدهها و باورهای راهنما است – و در عین حال تمایل به کنار گذاشتن آنها در زمانی که شواهد و تجربه با آنها مخالف هستند.
در نهایت، داشتن فردی آگاه و با تجربه در کنار خود موهبتی عظیم است. درمانگر، روانشناس، تحلیل گر، و مشاور آگاه و با تجربه می تواند راهها و مسیرهای رشد شخصی را هموار کند و روند تکامل فردی را بهبودی بخشد. فرهنگ مشاوره گرفتن را در جامعه خودمان توسعه دهید. جامعه متعالی از افراد متخصص خود بهترین بهره ها را می برد.
استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.