loading...
مجله اینترنتی روان تنظیم (علمی-پژوهشی-کاربردی)
محمود دلیر عبدی نیا بازدید : 30 پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

حاوی مطالب متنوع و کاربردی روانشناسی بر اساس منابع معتبر روز و یافته های پژوهشی و تجزیه و تحلیل آنها در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی با تمرکز بر یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه

 

نظریه‌ هوش‌های چندگانه‌ گاردنر

--------------------------------------------------------------- 

زمانی که هوارد گاردنر نظریه هوش چندگانه را در اوایل دهه 1980 معرفی کرد، انحراف از دیدگاه مرسوم هوش را پیشنهاد کرد. در نظریه هوش چندگانه، گاردنر هوش را به عنوان "یک پتانسیل زیست روانشناختی برای پردازش اطلاعات که می تواند در یک محیط فرهنگی فعال شود تا مشکلات را حل کند یا محصولاتی را ایجاد کند که در یک فرهنگ ارزشمند هستند" تعریف کرد. در مقابل هوش g، معیاری از هوش عمومی که معمولاً با استفاده از آزمون‌های استاندارد شده هوش یا آزمون‌های پیشرفت ارزیابی می‌شود، نظریه هوش چندگانه حداقل هشت هوش را مشخص کرده است که همه افراد در طول زندگی خود در دسترس دارند و از آنها استفاده می‌کنند. توجه به این نکته ضروری است که اگرچه همه افراد به همه هوش های چندگانه دسترسی دارند، اما اکثر افراد در یک یا دو توانایی خاص دارای نقاط قوت هستند. هشت هوش به شرح زیر است: هوش زبانی، هوش ریاضی-منطقی، هوش بدنی-حرکتی، هوش بین فردی، هوش درون فردی، هوش طبیعت گرایانه، هوش موسیقایی و هوش فضایی.

هوش زبانی و هوش ریاضی-منطقی دو هوش هستند که با استفاده از ارزیابی های استاندارد شده و آزمون های هوش مانند مقیاس هوش وکسلر قابل ارزیابی هستند. گاردنر پیشنهاد کرد که تاکید بر توانایی‌های زبانی و ریاضی-منطقی یکی از سوگیری‌های ایده‌های مرسوم در مورد هوش است. در مقابل، نظریه هوش چندگانه پیشنهاد می کند که برخی از توانایی ها، مانند هوش بین فردی یا هوش طبیعت گرایانه، به آسانی قابل اندازه گیری نیستند، اما همچنان توانایی های مهمی هستند که باید برای تقویت رشد انسانی مورد تایید و پرورش قرار گیرند. در تئوری هوش چندگانه، هشت معیار باید رعایت شود تا قدرت یا توانایی یکی از هوش های چندگانه در نظر گرفته شود: (1) در مغز، مکان یک هوش را می توان با آسیب مغزی جدا کرد. (2) تاریخ تکاملی آن قابل ردیابی است و قابل قبول است. (3) عملیات اصلی آن باید به راحتی قابل شناسایی باشد. (4) یک سیستم نماد مرتبط با توانایی (مانند الفبا در هوش زبانی) وجود دارد. (5) تاریخچه رشد آن قابل ردیابی است و مجموعه ای از عملکردهای بهینه شناسایی شده است. (6) نابغه های کودن، اعجوبه ها و دیگر افراد خارق العاده شناسایی شده اند و هر دو (7) وظایف روانشناختی تجربی و (8) شواهد روان‌سنجی وجود آن را تأیید می‌کنند. بخش‌های زیر هر یک از هشت هوش را که معیارهای ورود به مطالعه را که توسط نظریه هوش چندگانه ارائه شده است، خلاصه می‌کنند. علاوه بر این، نمونه‌هایی از مشاغلی که برای افرادی که در یک هوش معین دارای نقاط قوت هستند، مناسب است، مورد بحث قرار می‌گیرد. فعالیت هایی که می توان برای تقویت هر یک از هوش ها استفاده کرد نیز ارائه شده است.

هوش زبانی

هوش زبانی با حساسیت به زبان ها، از جمله توانایی یادگیری زبان ها و استفاده از زبان ها برای دستیابی به اهداف مشخص می شود. هوش زبانی یکی از هوش‌هایی است که همیشه در حال رشد است، زیرا برای مهارت زبانی نیاز به تجربه طول زندگی دارد. افرادی که در آغاز رشد گفتار و خواندن هستند، اگر تجارب زندگی آنها محدود باشد، ممکن است استعداد زبانی را نشان ندهند. چهار مؤلفه هوش زبانی عبارتند از: واج شناسی، نحو، معناشناسی و کاربرد شناسی. افراد باهوش زبانی از واج شناسی یا صداهای زبان آگاه هستند. در نتیجه، آنها معمولاً دارای یک شوخ طبعی کلامی پیشرفته هستند—آنها اغلب از زبان برای ساختن جناس، تشبیه، تحریف زبانی و شوخی استفاده می کنند. کسانی که توانایی های زبانی قوی دارند می توانند نحو یا ساختار زبان را دستکاری کنند. آن‌ها می‌توانند پاراگراف‌هایی با ساختار استثنایی بنویسند و ممکن است نسبت به ترکیب و گرامر زبان شفاهی و نوشتاری خود و دیگران حساس باشند؛ زبان های خارجی، همانند خواندن و حفظ کردن را به راحتی به عمل در می آورند؛ با استعدادهای زبانی نسبت به معناشناسی حساس هستند و به ظرافت های کلمات و معنای آنها توجه زیادی دارند. آنها در استفاده از زبان عملگرا هستند؛ آنها سرگرم می کنند، متقاعد می کنند، آموزش می دهند، و از طریق کلام نوشتاری و گفتاری هدایت می کنند. ناحیه بروکا ناحیه ای از مغز است که با هوش زبانی مرتبط است. هنگامی که ناحیه بروکا آسیب می بیند، بیماران قادر به درک زبان هستند اما معمولاً قادر به تولید جملات ساده نیستند. در بیشتر فرهنگ‌ها، زبان در معرض رمزگذاری نمادین است (یعنی الفبا و کلمه نوشتاری)، بنابراین یکی از معیارهای هوش چندگانه برای گنجاندن آن مطابقت دارد. مسیرهای شغلی برای افراد با استعداد زبانی شامل نوشتن خلاق و علمی، عملکرد در رسانه ها و روی صحنه، سیاست و حقوق، تدریس در هر سطح آموزشی و ترجمه زبان است. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش زبانی مورد استفاده قرار داد شامل گوش دادن به ضبط سخنرانان مشهور، خواندن یک کتاب در هفته، اشتراک در یک مجله ادبی و حفظ شعر و نثر است.

 هوش ریاضی-منطقی

هوش ریاضی-منطقی با توانایی حل مسائل به صورت منطقی، تکمیل سریع مسائل ریاضی، تمایز الگوهای منطقی یا عددی و انجام تحقیقات علمی متمایز می شود. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند، فرآیند حل مسئله معمولاً سریع و غیرکلامی است. راه‌حل‌ها اغلب خود را «غیرمنتظره» نشان می‌دهند و ممکن است برای حل‌کننده مسئله نامرئی به نظر برسند. همراه با هوش زبانی، توانایی های ریاضی-منطقی در هسته تست هوش قرار دارند. نواحی مغز درگیر با هوش ریاضی-منطقی شامل لوب های فرونتوتمپورال (منطقی) و لوب های پاریتو فرونتال (محاسبه عددی) می باشد. از دیدگاه رشدی، کودکان نابغه و دانشمند وجود دارند که پشتیبانی بیشتری برای گنجاندن هوش ریاضی-منطقی در تئوری هوش چندگانه فراهم می‌کنند. علاوه بر این، کار ژان پیاژه مسیر رشد توانایی های ریاضی-منطقی را مستند کرد. عملیات ریاضی یک مثال کلیدی از هوشمندی است که تابع یک سیستم رمزگذاری است. ریاضیدان جان نش که جایزه نوبل اقتصاد را برای تحلیل نظریه بازی‌ها دریافت کرد و فضانورد کاترین سالیوان، اولین زنی که در فضا قدم گذاشت، نمونه‌هایی از افرادی هستند که استعداد فوق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی دارند. مسیرهای شغلی برای افرادی که در هوش ریاضی-منطقی استعداد دارند شامل ریاضیات و آمار، فلسفه، فیزیک، شیمی، بیوشیمی، مهندسی و برنامه‌نویسی کامپیوتر است. برای کسانی که در هوش ریاضی-منطقی و هوش زبانی قوی هستند، مشاغل در ارتباطات علمی، تحقیق و تدریس در سطح دانشگاه و توسعه دارویی ممکن است مناسب باشد. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش ریاضی-منطقی مورد استفاده قرار داد شامل بازی های ریاضی و منطقی و بازی های فکری، یادگیری زبان کامپیوتر و آموزش مفاهیم ریاضی و علوم است.

هوش بدنی-حرکتی

هوش بدنی-حرکتی با توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و توانایی بکارگیری ماهرانه اشیاء متمایز می شود. افرادی که هوش بدنی-حرکتی عالی دارند، می توانند از دست یا بدن خود برای ایجاد اقلام و حل مشکلات استفاده کنند. از منظر تکاملی، تخصصی شدن حرکات بدن به انسان امکان سازگاری را داده است؛ توسعه و استفاده از ابزارها باعث پیشرفت بیشتر تکامل نوع بشر می شود. در مغز، قشر حرکتی مسئول کنترل حرکت بدن است. در افراد راست دست، کنترل حرکتی در نیمکره چپ قرار دارد؛ در افراد چپ دست، کنترل حرکتی در نیمکره راست قرار دارد. آسیب مغزی مانند آپراکسی (از دست دادن توانایی انجام حرکات علیرغم داشتن تمایل و توانایی انجام حرکات)، شواهدی مبنی بر وجود هوش بدنی-حرکتی ارائه می دهد.پیاژه ویژگی های مرتبط با این هوش را بعنوان مرحله حسی-حرکتی رشد شناختی توصیف کرد. در واقع، حرکات بدن کودکان مانند تعادل، هماهنگی، مهارت، انعطاف پذیری، رفلکس ها، قدرت و بیان، بر اساس یک برنامه مشخص رشد می کنند. افرادی که دارای هوش جسمانی-حرکتی استثنایی هستند، توانایی تصور حرکت بدن خود را در فضا و انجام اعمال به شکل فیزیکی دارند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بدنی-حرکتی هستند شامل بازیگران، بدلکاران، کمدین ها، رقصندگان، مربیان اسب، ورزشکاران، مربیان، اسکیت بازان و صنعتگران است. فعالیت‌های زیر را می‌توان برای آموزش هوش بدنی-حرکتی انجام داد: دروس ورزشی مانند گلف، شنا، ژیمناستیک یا رقص؛ شرکت در کلاس های بازیگری؛ تمرین یوگا؛ انجام بازی های ویدیویی که نیاز به بازتاب سریع دارند؛ و درگیر شدن در تجارب تصویرسازی و تجسم که بر حرکات بدن تأکید دارد.

هوش بین فردی

هوش بین فردی با توانایی ارزیابی دقیق حالات، نیات، افکار، احساسات و انگیزه های افراد دیگر مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش بین فردی بر شیوه‌های تعامل افراد و حفظ جوامع تأثیر می‌گذارد. ویژگی های بین فردی رهبری، آموزش و درمان همگی در یک بافت اجتماعی صورت می گیرد و در بقا و تکامل جوامع نقش دارد. لوب فرونتال به عنوان ناحیه ای از مغز که با هوش بین فردی درگیر است نشان داده می شود. آسیب به این ناحیه از طریق صدمه، لوبوتومی یا بیماری پیک (نوعی زوال عقل) منجر به تغییرات شخصیتی پایدار می شود، اگرچه سایر ظرفیت های حل مسئله دست نخورده باقی می مانند. شواهد مبنی بر مبنای بیولوژیکی هوش بین فردی با دو عامل مرتبط است. در طول دوران کودکی طولانی نخستی‌ها، به نظر می‌رسد دلبستگی به مادر یکی از جنبه‌های مهم رشد عادی بین فردی باشد. در مواردی که مادر حضور نداشته باشد یا با بچه هایش درگیر نباشد، رشد طبیعی نخستی ها به خطر افتاده است. در مرحله بعد، در انسان، تعاملات اجتماعی مانند همکاری، رهبری، انسجام گروهی و سازماندهی نقش برجسته ای در تکمیل وظایف ماهرانه مانند شکار، ردیابی و تشکیل و نگهداری جوامع ایفا کرده است. حالات چهره، حرکات، سایر زبان بدن و نشانه های کلامی سیستم نمادی برای هوش بین فردی را تشکیل می دهند. رهبران برجسته، مانند مارتین لوتر کینگ، فعال حقوق مدنی، و اپرا وینفری، فعال حقوق بشر، از جمله افرادی هستند که وجود هوش بین فردی استثنایی را نشان می دهند. مشاغل مناسب برای افرادی که دارای هوش بین فردی هستند شامل تدریس، رهبری معنوی و سیاسی، فروش و بازیگری است. فعالیت های زیر را می توان برای توسعه هوش بین فردی مورد استفاده قرار داد: ارزیابی حالات و احساسات دیگران، آموزش یا مشاوره به افراد از طریق یک سازمان خدمات داوطلبانه، رفتن به یک مکان عمومی و مشاهده نحوه تعامل افراد، ملاقات با یک فرد جدید هر روز، گذراندن دوره آموزشی که بر ارتباطات بین فردی تمرکز می کند و در طول مکالمه با دیگران تماس چشمی برقرار می کند و در حین تعامل متوجه ارتباط غیرکلامی (زبان بدن) افراد می شود.

هوش درون فردی

هوش درون فردی با توانایی دسترسی و درک تجربیات درونی خود، از جمله طیفی از احساسات، و استفاده از تجربیات درونی به عنوان وسیله ای برای تصمیم گیری و هدایت رفتار خود مشخص می شود. افرادی که دارای هوش درون فردی قوی هستند همچنین درک دقیقی از نحوه تناسب خود با سایر افراد دارند و احساس قوی نسبت به خود دارند. آنها توانایی خلاقیت و صمیمی بودن را دارند و توانایی تنهایی را دارند. از آنجایی که این هوش خاص از نظر روانی تجلی می یابد، زبان، موسیقی یا دیگر بیان خلاق اغلب برای توصیف تجربیات یک فرد باهوش درون فردی استفاده می شود. همانند هوش بین فردی، لوب پیشانی با شخصیت درگیر است. آسیب به لوب پیشانی می تواند شخصیت را تغییر دهد اما سایر عملکردهای شناختی را دست نخورده باقی بگذارد. در صورت آسیب به نواحی تحتانی لوب فرونتال، فرد ممکن است تحریک پذیر یا سرخوش باشد؛ یا در صورت بروز آسیب در مناطق بالاتر، بی حال، کند و بی حس شود. به نظر می رسد رشد هوش درون فردی از اوایل کودکی آغاز می شود، زیرا کودکان یاد می گیرند که هویت خود را در زمینه دنیای اطراف خود درک کنند. هنگامی که  کودکان پرورش می یابند و مورد محبت قرار می گیرند خودپنداره مثبت شکل می گیرد. افراد اوتیستیک نمونه ای از افرادی هستند که هوش درون فردی در آنها مختل شده است. اگرچه یک فرد اوتیستیک ممکن است نتواند به خود رجوع کند، اما معمولاً توانایی‌های خارق‌العاده‌ای در هوش ریاضی-منطقی یا هوش موسیقی از خود نشان می‌دهد. گاردنر اذعان دارد که شناسایی شواهد تکاملی هوش درون فردی دشوار است. با این حال، تصور می شود که هوش درون فردی به منظور کمک به افراد برای غلبه بر یا مدیریت غرایز اولیه انسانی خود پس از برآورده شدن نیاز به بقا است. رویاها به عنوان سیستم نمادی که بیشترین نقش را با هوش درون فردی نشان می دهد، نمادهایی را ارائه می دهد که به جنبه هایی از خود مربوط می شود. در نهایت، به نظر می رسد که هوش درون فردی در پیشرفت فرهنگ نقشی ایفا می کند، زیرا این توانایی خاص به افراد کمک می کند تا خود را بهتر درک کنند و شاید انتخاب هایی را انجام دهند که به نفع جامعه باشد. از آنجایی که هوش درون فردی از طریق هوش های دیگر بیان می شود، مسیرهای شغلی افراد با هوش درون فردی به خوبی توسعه یافته متنوع است و شامل رهبری معنوی و سیاسی، روانشناسی، روان درمانی و تدریس می شود. برای آموزش هوش درون فردی، افراد می توانند در مشاوره یا روان درمانی شرکت کنند، مدیتیشن را یاد بگیرند و تمرین کنند، یک دفتر خاطرات رویایی داشته باشند، و کتاب های خودیاری و سایر کتاب های الهام بخش بخوانند.

هوش طبیعت گرایانه

هوش طبیعی با توانایی تشخیص و طبقه بندی گونه های مختلف گیاهی و جانوری در محیط مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، هوش طبیعت گرایانه بقای نوع بشر را تضمین می کرد. شکارچیان و گردآورندگان غذا لزوماً باید مواد مغذی پایدار را از سم متمایز می‌کردند. مشخص نیست که کدام مراکز عصبی در هوش طبیعی دخیل هستند. با این حال، در بیماران آسیب دیده مغزی، توانایی تشخیص و طبقه بندی موجودات زنده وجود ندارد، در حالی که توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء بی جان دست نخورده باقی می ماند. مورد مخالف نیز پیدا شده است. برخی از بیماران آسیب دیده مغزی توانایی نامگذاری و تشخیص اشیاء زنده را حفظ می کنند، در حالی که نمی توانند همین کار را با اشیاء بی جان انجام دهند. این پدیده پشتیبانی اولیه از احتمال اینکه توانایی‌های مرتبط با هوش طبیعت‌گرایانه ممکن است در مغز متمرکز شوند، فراهم می‌کند. شواهد رشدی برای هوش طبیعت گرایانه شامل مشاهده این است که کودکان به طور مکرر به شناسایی و نامگذاری اشیاء در جهان طبیعی علاقه مند و درگیر هستند. برای مثال، کودکان ممکن است به دایناسورها یا حشرات علاقه نشان دهند. ممکن است آنها را در حال حفاری در خاک، جمع آوری سنگ ها و بازی در درختان پیدا کنید. بعدها، هوش طبیعت گرایانه ممکن است به عنوان توانایی های خاص در باغبانی، شکار و ماهیگیری، پیاده روی، و همچنین مشارکت در سازمان های محیطی ظاهر شود. با توجه به تخصص نهایی، چارلز داروین طبیعت شناس نمونه ای از فردی است که در هوش طبیعت گرایانه استعداد دارد. کار او برای شناسایی و طبقه‌بندی گونه‌های فسیلی، گیاهان و جانوران، مبنای تئوری انتخاب طبیعی او شد و در کار اصلی او در مورد منشاء گونه ها به اوج رسید. نخستی شناس جین گودال نمونه دیگری از هوش طبیعت گرایانه در عمل است. تحقیقات گودال تلاش های او را برای محافظت و درک روابط پیچیده شامپانزه ها نشان می دهد. به طور حرفه ای، افراد با هوش طبیعت گرایانه ممکن است در باغبانی، علوم محیطی، گیاه شناسی، حشره شناسی، دامپزشکی، و مدیریت و حفاظت از حیات وحش فعالیت کنند. فعالیت هایی که می توان برای آموزش هوش طبیعت گرایانه به کار برد شامل گذراندن وقت در دنیای طبیعی، مطالعه گونه های پرندگان و سایر حیات وحش، خواندن مجلاتی که بر طبیعت تمرکز دارند، و نگه داشتن یک مجله طبیعت که مشاهدات و سؤالات مربوط به دنیای طبیعی را به تفصیل شرح می دهد.

هوش موسیقایی

هوش موسیقایی با تصویرسازی شنیداری (توانایی شنیدن ذهنی آهنگ های موسیقی) مشخص می شود. از دیدگاه تکاملی، استفاده از موسیقی برای متحد کردن مردم را می توان در جوامع عصر حجر جستجو کرد. به نظر می رسد نیمکره راست مغز با درک و تولید موسیقی مرتبط است. با این حال، توانایی های موسیقی به وضوح در یک منطقه خاص از مغز متمرکز نیست. حضور نوابغ موسیقی نشان می دهد که استعداد بیولوژیکی برای توانایی های شدید موسیقی وجود دارد. نت موسیقی شواهدی را نشان می دهد که موسیقی تابع یک سیستم رمزگذاری است. از دیدگاه رشد، شواهد نشان می دهد که نوزادان می توانند توانایی های موسیقایی را نشان دهند. حتی قبل از اینکه بتوانند آلات موسیقی بنوازند، برخی از کودکان خردسال در ریتم و صدا مهارت دارند، اتفاقی که شواهد رشدی برای هوش موسیقی ارائه می دهد. بعداً، کودکانی که توانایی های موسیقی دارند، به سرعت بر آلات موسیقی تسلط پیدا می کنند و می توانند صدای عالی را از خود نشان دهند. تخصص حالت نهایی در هوش موسیقی در کودکان اعجوبه ای که به سرعت به سطح پیشرفته ای از عملکرد حرکت می کنند، مشهود است. به عنوان مثال، توانایی های موتسارت در 3 سالگی آشکار شد. در سن 4 سالگی، او چندین قطعه را برای پیانو تسلط یافت و اولین قطعات خود را در 5 سالگی ساخت. میدوری یک نمونه معاصر از توانایی های موسیقیایی شدید است. در 3 سالگی جذب موسیقی ویولن شد و 1 سال بعد اولین ویولن خود را به او دادند. اولین اجرای عمومی میدوری به عنوان نوازنده ویولن در 7 سالگی انجام شد. از نظر حرفه ای، افرادی که توانایی های موسیقی دارند ممکن است مشاغلی را به عنوان نوازنده، تنظیم کننده ساز و سازندگان ساز و مربی موسیقی انتخاب کنند. هوش موسیقایی را می توان با حضور در کنسرت ها و اجراهای موسیقی، گذراندن درس های موسیقی، شرکت در گروه کر یا گروه موسیقی و گوش دادن به ژانرهای ناآشنا از موسیقی توسعه داد.

هوش فضایی

هوش فضایی با توانایی تشخیص و دستکاری فضای پیرامونی مشخص می شود. به طور خاص، افرادی که دارای هوش فضایی هستند، ظرفیت درک دقیق جهان را دارند و می توانند ادراک اولیه خود را از طریق چرخش ذهنی تغییر دهند. آن‌ها اغلب چیزهایی را می‌بینند که دیگران از آن غافل می‌شوند و توانایی‌های فضایی خود را در هنرهایی مانند مجسمه‌سازی، اختراع، نقاشی، عکاسی، طراحی داخلی و معماری به کار می‌گیرند. از دیگر کاربردهای هوش فضایی می توان به ناوبری، شناسایی و خلبانی هواپیما اشاره کرد. ناحیه خلفی قشر راست مغز مکانی در مغز است که پردازش فضایی در آن رخ می دهد. افرادی که در این ناحیه دچار آسیب مغزی می شوند در یافتن راه خود در اطراف محیط، تشخیص چهره ها و توجه به جزئیات مشکل دارند. هوش فضایی به تکامل حوزه‌های مختلف، از ناوبری گرفته تا مجسمه‌سازی و سایر هنرهای تجسمی کمک می‌کند. نمونه‌هایی از افرادی که دارای تخصص نهایی در هوش فضایی هستند عبارتند از فرانک لوید رایت، که سبک ارگانیک معماری او بر تعادل بین دنیای طبیعی و نیازهای ساکنان انسان تأکید داشت، و فریدا کالو، نقاش مشهور مکزیکی، که سبک هنری او ترکیبی از سورئالیسم، رئالیسم و ​​نمادگرایی است. مشاغل برای افرادی که هوش فضایی دارند شامل خلبان، ناوبر، مجسمه ساز، مهندس مکانیک، معمار، عکاس، طراح گرافیک کامپیوتری، طراح داخلی و سایر مشاغل در هنرهای تجسمی است. هوش فضایی را می توان با مطالعه هندسه، یادگیری عکاسی، مطالعه توهمات نوری و یادگیری مهارت های ناوبری توسعه داد.

شواهدی برای هوش های اخلاقی معنوی و وجودی

در دهه‌های پس از معرفی نظریه هوش چندگانه، هوش های نامزد برای گنجاندن در نظریه هوش چندگانه مورد توجه قرار گرفته است. سایر توانایی ها، اعم از روحی و وجودی، تحت معیارهای مطرح شده در نظریه هوش چندگانه قرار گرفته اند. ارزیابی گاردنر این است که هیچ یک از این توانایی های انسانی، تمام هشت شرط لازم برای گنجاندن به عنوان یک هوش چندگانه را برآورده نمی کند. با این حال، گاردنر پیشنهاد می‌کند که جنبه‌ای از معنویت، یعنی هوش وجودی، به خوبی از هشت معیار برخوردار است. هوش وجودی به "سوالات بزرگ" در زندگی می پردازد و به وجود خدا و معنای زندگی می پردازد. با این حال فقدان شواهد بیولوژیکی مانع از گنجاندن هوش وجودی می شود.

 

 استفاده از مطالب ارائه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی - مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه - آموزش یادگیری خود تنظیم - کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی - مشاور خلاقیت - مدیر مجله اینترنتی روان تنظیم ravantanzim@gmail.com مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 273
  • بازدید ماه : 273
  • بازدید سال : 7,348
  • بازدید کلی : 7,348