loading...
مجله اینترنتی روان تنظیم (علمی-پژوهشی-کاربردی)
محمود دلیر عبدی نیا بازدید : 48 پنجشنبه 09 فروردین 1403 نظرات (0)

در حال حاضر هیچ تعریف واحدی از هوش هیجانی وجود ندارد که مورد قبول همگان باشد. روانشناسان از جنبه های مختلف به هوش هیجانی نزدیک شده اند. برخی از محققان آن را به عنوان تأثیر متقابل توانایی شناختی با دانش و تنظیم هیجانی می بینند و از اقدامات خود گزارش دهی برای ارزیابی سازه استفاده کرده اند. سایر محققان هوش هیجانی را به عنوان یک هوش متمایز در نظر گرفته اند و آن را به همان روش هوش سنتی اندازه گیری کرده اند. هوش هیجانی اصطلاحی است که توسط نظریه پردازان و محققان حوزه روانشناسی تعریف و بازنگری شده است. تعریف مفیدی ارائه شده است که هوش هیجانی را توانایی درک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان ها؛ دسترسی و/یا ایجاد احساسات هنگام تسهیل فکر؛ درک هیجان ها و دانش هیجانی؛ و تنظیم احساسات برای ارتقاء رشد شناختی و هیجانی می داند. هوش هیجانی بسیار مرتبط است زیرا می تواند یک پیش بینی کننده قوی برای موفقیت یک فرد در زندگی باشد، و فرض شده است که اگر به کودکان به درستی آموزش داده شود، هوش هیجانی می تواند افزایش یابد.
اولین نشانه مقاومت در برابر وسوسه است. آن دسته از کودکانی که می توانند در برابر وسوسه مقاومت کنند، در نوجوانی، از نظر اجتماعی شایسته تر، از نظر شخصی مؤثرتر و خودجوش تر هستند و بهتر می توانند با ناامیدی های زندگی کنار بیایند. آنها اعتماد به نفس تر، قابل اعتمادتر و قابل اتکا تر هستند. آنها در ابتکار عمل و توسعه پروژه ها بهتر هستند و همچنان بهتر می توانند ارضاء خواسته ها را برای پیگیری اهداف خود به تاخیر بیندازند. علاوه بر این، به طور چشمگیری نمرات درسی بالاتری دارند. مزیت کوتاه مدت و آتی مهار احساسات و به تاخیر انداختن تکانه ها مهم هستند. این جوهره خود تنظیمی هیجانی است - یکی از حوزه های هوش هیجانی. افرادی که در خودتنظیمی هیجانی بهتر عمل می‌کنند، بیشتر برای موفقیت آماده می‌شوند – خواه در یافتن شغل، ساختن یک کسب‌وکار یا برقراری روابط.
تحقیقات جدید مغز نشان می دهد که هیجان ها، نه هوش، ممکن است معیار واقعی خرد انسان باشد. از دیدگاه نظری، هوش هیجانی به طور خاص به ترکیب مشارکتی هوش و هیجان اشاره دارد. توانایی ها و مهارت های هوش هیجانی را به چهار حوزه تقسیم می کنند: توانایی دریافت هیجان ها، استفاده از هیجان ها برای تسهیل فکر، درک هیجان ها، و مدیریت هیجان ها. توانایی درک هیجان ها ادراک هیجان ها را منعکس می کند و شامل ظرفیت تشخیص هیجان ها در حالات چهره و وضعیت بدن فرد دیگر است. توانایی استفاده از هیجان ها برای تسهیل فکر شامل ظرفیت هیجان ها برای کمک به تفکر است. توانایی درک هیجان، توانایی تجزیه و تحلیل هیجان ها، ارزیابی روندهای احتمالی آنها در طول زمان و درک نتایج آنها را منعکس می کند. مدیریت هیجان ها شامل بقیه شخصیت می شود. هیجان ها در چارچوب اهداف فرد، خودشناسی و آگاهی اجتماعی مدیریت می شوند.
تعریف دوم هوش هیجانی ظرفیتی برای تشخیص احساسات خود و دیگران، ایجاد انگیزه در خود و مدیریت خوب هیجان ها در خود و روابط خود را شامل می شود. این توانایی‌ها متمایز اما مکمل هوش شناختی اند که به طور سنتی توسط تست‌های هوش اندازه‌گیری می‌شود. این دو نوع هوش – شناختی و هیجانی – با نواحی مختلف مغز مرتبط هستند. عقل بر اساس عملکرد نئوکورتکس، بخش تکامل یافته تر مغز است. مراکز هیجانی در زیرقشر ابتدایی تر قرار دارند. هوش هیجانی شامل تعامل مراکز عاطفی در کنار مراکز فکری است. دو مورد از هوش های چندگانه هوارد گاردنر ماهیت شخصی دارند: هوش بین فردی (مهارت های اجتماعی) و هوش درون فردی (خودشناسی).
این استعدادها در زندگی به عنوان شایستگی های عاطفی و اجتماعی کار می کنند و به عنوان توانایی های آموخته شده بر اساس هوش هیجانی توصیف می شوند که منجر به عملکرد فوق العاده در کار می شود. این موارد شامل موارد زیر است:
خودآگاهی (شناخت حالات درونی، ترجیحات، منابع و شهودات). این خودآگاهی یا تشخیص یک احساس در زمان وقوع است. این به عنوان سنگ اصلی هوش هیجانی در نظر گرفته می شود. این شایستگی ها شامل آگاهی عاطفی، خود ارزیابی دقیق و اعتماد به نفس است.
خود تنظیمی (مدیریت حالات درونی، انگیزه ها و منابع). این به توانایی تسکین خود مربوط می شود. یعنی از بین بردن افسردگی، تحریک، استرس و اضطراب. این مهارت اساسی خودتنظیمی هیجانی است. او این شایستگی ها را شامل خودکنترلی، قابل اعتماد بودن، وظیفه شناسی، سازگاری و نوآوری می داند.
انگیزش (تمایلات عاطفی برای هدایت یا تسهیل دستیابی به اهداف). این به توانایی خودانگیختگی شخص مربوط می شود. این شایستگی ها شامل انگیزه پیشرفت، تعهد، ابتکار و خوش بینی است.
همدلی (آگاهی از احساسات، نیازها و نگرانی های دیگران). این شایستگی ها شامل درک دیگران، کمک به توسعه دیگران، توسعه جهت گیری خدمات، اعمال نفوذ تنوع و حفظ آگاهی سیاسی است.
مهارت های اجتماعی (مهارت در القای پاسخ های مطلوب در دیگران). این امر مستلزم مدیریت صحیح احساسات در روابط و خواندن دقیق موقعیت ها و شبکه های اجتماعی است. استفاده از این مهارت ها برای متقاعد کردن و رهبری، مذاکره و حل و فصل اختلافات برای همکاری و کار گروهی نوعی تعامل روان محسوب می شود. این شایستگی ها شامل اعمال نفوذ، برقراری ارتباط موثر، مدیریت تعارض، ارائه رهبری، خدمت به عنوان کاتالیزور تغییر، ایجاد پیوندها، همکاری و همیاری، و ایجاد قابلیت های تیمی است.
سه مورد اول – خودآگاهی، خودتنظیمی و انگیزه – شایستگی های شخصی محسوب می شوند. در حالی که دو مورد آخر - همدلی و مهارت های اجتماعی - شایستگی های اجتماعی محسوب می شوند.
سومین عامل اصلی در تعریف ساختار هوش هیجانی، به عنوان هوش هیجانی-اجتماعی یاد می شود. هوش هیجانی - اجتماعی بخشی از شایستگی‌ها، مهارت‌ها و تسهیل‌کننده‌های عاطفی و اجتماعی مرتبط است که تعیین می‌کند فرد چقدر خود را به طور مؤثر درک می‌کند و بیان می‌کند، دیگران را درک می‌کند و با آنها ارتباط برقرار می‌کند، و با خواسته‌های روزانه کنار می‌آید. اینها شامل پنج جزء زیر است:
1 توانایی تشخیص، درک و بیان عواطف و احساسات
2 توانایی درک احساسات دیگران و ارتباط با آنها
3 توانایی مدیریت و کنترل هیجانات
4 توانایی مدیریت تغییر، انطباق و حل مشکلات با ماهیت شخصی و بین فردی
5 توانایی ایجاد عاطفه مثبت و خودانگیختگی
یافته های مهم تحقیق
دیدگاه های هوش هیجانی بر اساس هدف محققین متفاوت است (مثلاً مطالعه هوش هیجانی به عنوان یک هوش استاندارد یا به عنوان ظرفیت پردازش و تنظیم احساسات). در نتیجه، هیچ تعریف اجماعی از هوش هیجانی وجود ندارد. باید انتظار داشت که با آزمایش فرضیات مدل‌های مختلف هوش هیجانی، تعریف دقیق‌تری ارائه شود. به طور قابل‌توجهی، تحقیقات بیشتری برای تشخیص هوش هیجانی از ساختارهایی مانند خلق و خو و شخصیت مورد نیاز است. چگونگی همگرایی و واگرایی هوش هیجانی از هوش استاندارد نشان می‌دهد که همپوشانی خفیف تا متوسط بین هوش عمومی و هوش کلامی (یعنی هوش متبلور) وجود دارد و نشان می دهد که هوش هیجانی-اجتماعی و هوش شناختی ارتباط قوی ندارند و به احتمال زیاد ساختارهای جداگانه ای هستند. علاوه بر این، شواهد عصبی وجود دارد که نشان می دهد مراکز عصبی حاکم بر هوش هیجانی-اجتماعی و آنهایی که هوش شناختی را تنظیم می کنند در نواحی مختلف مغز قرار دارند. به طور خاص، این فرضیه مطرح شده است که به نظر می رسد قشر جلوی پیشانی شکمی با ابعاد اساسی هوش هیجانی-اجتماعی مرتبط است، در حالی که تصور می شود قشر جلوی پیشانی پشتی جانبی جنبه های قابل توجهی از هوش شناختی را کنترل می کند. هیچ تفاوتی بین مردان و زنان در مورد هوش هیجانی-اجتماعی کلی آشکار نشده است. با این حال، از نظر آماری چند تفاوت آماری معنی‌دار، هرچند اندک بین جنس‌ها برای چند عامل وجود دارد. به نظر می رسد که زنان مهارت های بین فردی قوی تری نسبت به مردان دارند، اما مردان ظرفیت درون فردی بالاتری دارند، و در مدیریت احساسات بهتر و سازگارتر هستند. زنان از احساسات آگاه‌تر هستند، روابط بین فردی بهتری دارند، همدلی بیشتری نشان می‌دهند و از نظر اجتماعی مسئولیت‌پذیرتر از مردان در نظر گرفته می‌شوند. در مقابل، به نظر می‌رسد که مردان متکی به خود هستند، بهتر با استرس کنار می‌آیند، انعطاف‌پذیرتر هستند، مشکلات را بهتر حل می‌کنند، خوش‌بین‌تر هستند و به خود احترام بیشتری می‌گذارند. گروه‌های مسن‌تر از گروه‌های جوان‌تر در بیشتر مقیاس‌ها به‌طور معنی‌داری امتیاز بیشتری کسب کرده‌اند، و افراد در اواخر دهه 40 زندگی‌شان بالاترین میانگین را به دست آورده‌اند. به نظر می رسد نتایج نشان می دهد که با افزایش سن، افراد از نظر اجتماعی و عاطفی باهوش تر می شوند. تحقیقات کنونی در حال بررسی روابط بین هوش هیجانی، رفتار، و عملکرد (به عنوان مثال، نمرات مدرسه، خودشکوفایی، مدیریت استرس، سلامتی، رهبری، و عملکرد شغلی) بوده است. بین هوش هیجانی-اجتماعی و عملکرد تحصیلی در بین دانش‌آموزان دبیرستان همبستگی متوسط از نظر آماری وجود دارد. به نظر می رسد عملکرد تحصیلی علاوه بر هوش شناختی تابعی از هوش هیجانی-اجتماعی است. در رابطه بین خودشکوفایی و هوش هیجانی نتایج نشان می دهد که هوش هیجانی-اجتماعی بیش از هوش شناختی بر توانایی فرد برای انجام بهترین کار تأثیر می گذارد. ضریب هوشی بالا تضمین نمی کند که فرد بالقوه خود را به فعلیت برساند، اما هوش هیجانی بالا، بیشتر از ضریب هوشی بالا، شانس بیشتری را به فرد می دهد. این تصور را تقویت می‌کند که بزرگسالانی که در نهایت به اهداف خود می‌رسند، کسانی هستند که در کودکی، خود انضباطی داشتند تا منتظر پاداشهای کوچک باشند.
نتیجه: زندگی عاطفی مستلزم مجموعه ای منحصر به فرد از شایستگی ها است و به همان اندازه که هر حوزه علمی یا شناختی را می توان با مهارت کمتر یا بیشتر مدیریت کرد. اینکه یک فرد چقدر در هوش هیجانی ماهر است برای درک اینکه چرا یک فرد در زندگی برتر است در حالی که دیگری با مهارت های شناختی برابر کوتاهی می کند ضروری است. استعداد عاطفی ممکن است به عنوان یک قابلیت فراپذیری در نظر گرفته شود که تعیین می کند یک فرد چقدر از عقل خام خود برای حرکت در نوسان های زندگی استفاده می کند.

استفاده از مطالب ارایه شده در این پایگاه، صرفا با ذکر منبع آزاد می باشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
محمود دلیر عبدی نیا - روانشناس تربیتی - مربی راهبردهای یادگیری و مطالعه - آموزش یادگیری خود تنظیم - کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی - مشاور خلاقیت - مدیر مجله اینترنتی روان تنظیم ravantanzim@gmail.com مجله علمی-پژوهشی-کاربردی یادگیری خود تنظیم و راهبردهای یادگیری-مطالعه در حیطه روانشناسی تربیتی شناختی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 277
  • بازدید ماه : 277
  • بازدید سال : 7,352
  • بازدید کلی : 7,352