افراد با استعداد و تیزهوش کسانی هستند که سطوح برجسته ای از استعداد (تعریف شده به عنوان یک توانایی استثنایی برای استدلال و یادگیری) یا شایستگی (عملکرد مستند یا موفقیت در 10٪ برتر) را در یک یا چند حیطه از خود نشان می دهند. حیطه ها شامل هر حوزه ساختار یافته فعالیت با سیستم نمادی خاص خود (مانند ریاضیات، موسیقی، زبان) و/یا مجموعه ای از مهارت های حسی-حرکتی (مانند نقاشی، رقص، ورزش) هستند.
تعاریف استعداد ارائه شده در ادبیات بسیار متنوع است. تغییرپذیری از تفاوت در مفاهیم هوش و تفاوت در ارزش ها ناشی می شود. تعاریف مختلف استعداد از کلی (مثلاً توانایی فکری فوقالعاده یا نمره هوشی بالا) تا خاص (مثلاً زودرس بودن در رشتههای خاص مانند ریاضیات) متغیر است، اما تقریباً همه تعاریف شامل اشاره به تمایز یا موفقیت خارقالعاده در این زمینه هستند. اگرچه تعاریف زیادی از استعداد ارائه شده است و در این زمینه توافق نظری در مورد تعریف وجود ندارد و عمدتا شامل ابعادی است که می توان آنها را به عنوان کلی (فکری و خلاق) و خاص (حوزه های علمی خاص، حوزه های هنری) طبقه بندی کرد. کودکان و نوجوانان با استعدادهای برجسته در مقایسه با سایر همسن و سالان، تجربه یا محیط خود، در سطوح بسیار بالایی از موفقیت عمل می کنند یا پتانسیل آن را نشان می دهند. این کودکان و نوجوانان توانایی عملکرد بالایی در زمینه های فکری، خلاقانه و/یا هنری از خود نشان می دهند، دارای ظرفیت رهبری غیرعادی هستند، یا در زمینه های تحصیلی خاص سرآمد هستند. آنها به خدمات یا فعالیت هایی نیاز دارند که معمولاً توسط مدارس عادی ارائه نمی شود. استعدادهای برجسته در کودکان و جوانان از همه گروههای فرهنگی، در همه اقشار اقتصادی و در همه عرصههای تلاش انسانی وجود دارد. گسترده ترین گزینه مورد بحث و اتخاذ شده، تعریف سه حلقه ای است که توسط جوزف رنزولی (مدل سه گانه غنی سازی) ارائه شده است، که برای اصلاح برنامه درسی بکار گرفته شده است. در این تعریف، استعداد ترکیبی از ویژگیهای توانایی بالاتر از حد متوسط، تعهد به کار و خلاقیت در یک حوزه خاص از تلاش و فعالیت است. اگرچه توانایی بالاتر از حد متوسط یک ویژگی پایدار در نظر گرفته می شود، اما دو ویژگی دیگر با زمان ها و تجربیات خاصی در زندگی دانش آموزان گره خورده است و بر این اساس، رنزولی به جای افراد با استعداد، خواستار شناسایی رفتارهای با استعداد است.
مفاهیم هوش ارائه شده توسط رابرت استرنبرگ و هوارد گاردنر نیز به عنوان مبنایی برای تعاریف استعداد استفاده شده است. استرنبرگ نشان داده است که دانش آموزانی که برنامه درسی آنها با توانایی استثنایی در یکی از سه حوزه هوش در نظریه او (تحلیلی، ترکیبی یا عملی) مطابقت دارد، نسبت به کسانی که برنامه درسی آنها مطابقت ندارد، پیشرفت بیشتری نشان می دهند. مفهوم چندوجهی گاردنر از هوش مورد توجه گستردهای قرار گرفته است، اما ارزیابیها و مداخلات درسی تایید نشدهاند. هر یک از این مفاهیم، مفهوم تیزهوشی را گسترش میدهد تا انواع بیشتری از تیزهوشان را در بر گیرد، و مناطقی که این تعاریف را اتخاذ میکنند، احتمالاً به جمعیتهای متنوعتری از دانشآموزان با استعداد خدمت میکنند.
رفتار کودکان تیزهوش با رفتار همسالانشان به روش های زیر متفاوت است. در اینجا برخی از ویژگی های مشترک آورده شده است: بسیاری از کودکان با استعداد خواندن را زود یاد می گیرند، با درک بهتری از تفاوت های ظریف زبان. نیمی از جمعیت با استعداد و تیزهوش قبل از ورود به مدرسه خواندن را یاد گرفته اند. کودکان تیزهوش اغلب به طور گسترده، سریع و شدید مطالعه می کنند و دایره لغات زیادی دارند. کودکان تیزهوش معمولاً مهارت های اساسی را بهتر، سریع تر و با تمرین کمتر یاد می گیرند. آنها بهتر قادر به ساختن و مدیریت انتزاعات هستند. آنها اغلب نشانههای غیرکلامی را برداشت و تفسیر میکنند و میتوانند استنباطهایی را به دست آورند که سایر کودکان باید برای آن آموزش ببیند. آنها به دنبال "چگونه" و "چرا" هستند، کمتر چیزی را بدیهی می دانند. آنها می توانند در سنین پایین تر به طور مستقل کار کنند و می توانند برای مدت طولانی تری تمرکز کنند. علایق آنها هم به شدت التقاطی و هم به شدت متمرکز است. آنها اغلب انرژی به ظاهر بی حد و حصری دارند که گاهی اوقات منجر به تشخیص اشتباه بیش فعالی می شود. آنها معمولاً پاسخ می دهند و با والدین، معلمان و سایر بزرگسالان ارتباط خوبی دارند. آنها ممکن است همراهی با کودکان بزرگتر و بزرگسالان را به همسالان خود ترجیح دهند. آنها دوست دارند چیزهای جدید بیاموزند، مایل به بررسی موارد غیرعادی هستند و بسیار کنجکاو هستند. آنها وظایف و مشکلات را به خوبی سازماندهی شده، هدفمند و کارآمد انجام می دهند. آنها انگیزه ای درونی برای یادگیری، کشف یا کاوش از خود نشان می دهند و اغلب در انجام فعالیت ها بسیار پایدار هستند. "ترجیح می دهم خودم این کار را انجام دهم" یک نگرش رایج است.
آنها یادگیرندگان طبیعی هستند که اغلب بسیاری از این ویژگی ها را نشان می دهند: آنها ممکن است قدرت مشاهدات و حواس برتری را از خود نشان دهند. آنها به جزئیات مهم توجه دارند. آنها ممکن است به تنهایی مطالب زیادی بخوانند و کتاب ها و مجلاتی را که برای کودکان بزرگتر از خودشان نوشته شده است را ترجیح دهند. آنها اغلب از فعالیت های فکری لذت زیادی می برند. آنها دارای قدرت انتزاع، مفهوم سازی و ترکیب به خوبی توسعه یافته هستند. آنها به راحتی روابط علت و معلولی را می بینند. آنها اغلب یک نگرش پرسشگر از خود نشان می دهند و به دنبال اطلاعات برای خود و مفید بودن آن هستند. آنها اغلب شکاک، انتقادی و ارزیاب هستند. آنها به سرعت ناسازگاری ها را تشخیص می دهند. آنها اغلب انبار بزرگی از اطلاعات در مورد موضوعات مختلف دارند که می توانند به سرعت آنها را به خاطر بیاورند. آنها به راحتی اصول اساسی را درک می کنند و اغلب می توانند تعمیم های معتبری در مورد رویدادها، افراد یا اشیاء انجام دهند. آنها به سرعت شباهت ها، تفاوت ها و ناهنجاری ها را درک می کنند. آنها اغلب با تجزیه مسئله به اجزاء و تحلیل سیستماتیک به مطالب پیچیده می پردازند.
چالش های تیز هوشی
علیرغم فرصتهایتیز هوشی، چالشهای بالقوهای نیز وجود دارد. سه نیاز ضروری دانش آموزانتیز هوش برای موفقیت کطرح شده است: روانشناسانی که کودکان تیزهوش را مطالعه می کنند با سناریوی زیر آشنا هستند: کودک به دلیل «مشکلات رفتاری در کلاس درس» به روانشناس مدرسه خود ارجاع داده می شود، مشکلاتی که اغلب شامل توصیفاتی مانند «بی توجهی»، «بی دقتی» و «طغیان» است. پس از یک سری آزمایشات، روانشناس مدرسه نتایج شگفت انگیز را گزارش می کند. خیر، کودک از اختلال کم توجهی یا اختلال نافرمانی مقابله ای رنج نمی برد . کودک از تیز هوشی رنج می برد. تیز هوشی به همان اندازه که یک نعمت است می تواند نفرین هم باشد. بستگی زیادی به محیطی دارد که این استعداد در آن قرار دارد. برای معلمی خشمگین که برنامه های درسی را قبل از به صدا درآمدن زنگ درس می دهد، سؤالات به ظاهر بی وقفه کودکان با استعداد می تواند نوعی جهنم خاص به نظر برسد. بچههای تیزهوش معمولاً برنامههای درسی متناسب با سنشان را خستهکننده میدانند، زیرا مهارتهای شناختی آنها ممکن است فراتر از تکالیف مدرسه و درسهای موجود در آن برنامهها باشد. در زمین بازی، آنها میتوانند خصیصهای را به نمایش بگذارند که متخصصین نیازهای کودکان با استعداد، «اشتیاق غیرقابل توقف برای خلق کردن» نامیده میشود. این "اشتیاق به خلق"، کودکان با استعداد را برای "بازی بر اساس قوانین" دشوار می کند. اگرچه آنها به سرعت قواعد یک بازی را یاد می گیرند، اما به همان سرعت از آن خسته می شوند و می خواهند آن را تغییر دهند - که اغلب منجر به حیرت سایر کودکان می شود که اغلب آرامش و راحتی را در روال عادی می یابند. در بزرگسالی، افراد با استعداد می توانند محل کار را با قوانین متعدد و سلسله مراتب قدرت غالباً سفت و سخت، یک محیط کاری به خصوص پر استرس پیدا کنند. تحقیقات نشان میدهد که استعداد با «تحریکپذیریهای بیش از حد» فکری، عاطفی، تخیلی، حسی و روانی حرکتی نیز مرتبط است. افراد تیزهوش از نظر عاطفی حساس و همدل هستند و همین امر باعث می شود ناهمواری و چرخش طبیعی بازی برای آنها استرس زا باشد. از آنجایی که اغلب احساس میکنند استانداردهای بالاتری نسبت به همتایان خود دارند، پذیرش انتقاد برایشان دشوار است (هر چیزی که افت محسوب شود به عنوان شکست احساس میشود). تحریک پذیری بیش از حد آنها می تواند آنها را از همسالان خود متمایز کند (و نه به روش خوبی) و باعث می شود در کودکی و بزرگسالی احساس انزوا و سوء تفاهم کنند.
استعداد و تیزهوشی، پتانسیل عظمت را نیز به همراه دارد - نه فقط برای افراد با استعداد، بلکه برای کسانی که میخواهند از دستاوردهایشان بهره ببرند. ما با رویدادهای ورزشی هماهنگ میشویم تا ورزشکاران با استعداد را ببینیم که شاهکارهای شگفتانگیزی برای تیمهای ما انجام میدهند. ما اختراعات جدیدی را می خریم که توسط استعدادهای درخشان ایجاد شده و زندگی ما را آسان تر و غنی تر می کند. کتابها را میخوانیم و فیلمهایی را میبینیم که از ذهن کسانی که استعداد ذاتی قصهگویی دارند بیرون آمده است. استعدادهای درخشان برای رسیدن به پتانسیل کامل خود به امکاناتی نیاز دارند. تحقیقات نشان می دهد که اینها شاید این سه عامل مهم باشند:
1 بودن با دیگرانی که شبیه آنها هستند. اهمیت این عامل را احتمالا می دانید. شخصیتهایی که به خوبی با یکدیگر همخوانی دارند. مهم نیست که چه کسی هستید، باید احساس کنید جایی وجود دارد که به آن تعلق دارید. تعداد زیادی از تحقیقات نشان می دهد که بزرگسالان با استعدادی که به طور مکرر با افراد با استعداد دیگر در تماس هستند، بیشتر احساس تعلق و رضایت می کنند، در حالی که آنهایی که محیط اجتماعی آنها شامل سایر بزرگسالان با استعداد نیست، احساس انزوا و نارضایتی می کنند.
2 تنظیمات آموزشی که آنها را از نظر فکری به چالش می کشد. در یک مطالعه ، بزرگسالان با استعدادی که در دوره های تعیین سطح پیشرفته در دبیرستان شرکت کرده بودند، 15 سال پس از فارغ التحصیلی مورد بررسی قرار گرفتند. 85 درصد از شرکتکنندگان تجربیات تحصیلی خود را در کلاسهای پیشرفته مثبت توصیف کردند و 88 درصد از شرکتکنندگان اظهار داشتند که در صورت توصیه مدرسه، از قرار دادن در محیط پیشرفته برای فرزندان خود حمایت میکنند. مطالعه دیگری مردان موفق و ناموفق را که در دوران کودکی به عنوان "نابغه" شناخته می شدند، مقایسه کرد. نتایج آنها نشان داد که حتی در بین نابغه ها، پیشرفت تحصیلی تعیین کننده اصلی موفقیت در بزرگسالی است.
3 عدم برخورد متفاوت. وقتی والدین، معلمان و همسالانشان میبینند که بچههای با استعداد پیشرفت کردهاند، شروع به رفتار متفاوت با آنها میکنند. اما، همانطور که او تأکید می کند، آنها فقط در زمینه های خاصی پیشرفته هستند و از هر نظر دیگر بچه های عادی هستند. صرف برچسب "استعداد" می تواند آسیب عاطفی و اجتماعی ایجاد کند. در یک مطالعه طولی ، بیش از 100 کودک با برچسب "کودک تیزهوش" از نظر سن، جنس، و وضعیت اجتماعی-اقتصادیبا دو نفر دیگر در همان کلاس مدرسه مطابقت داده شدند. اولین کودک همسان دارای نمرههوشییکسان بود و دومی به طور تصادفی انتخاب شد. نتایج بهطور شگفتانگیزی نشان داد که گروهی که برچسب «با استعداد» داشتند، بهطور قابلتوجهی مشکلات عاطفی بیشتری نسبت به گروه بدون برچسب با استعداد در دوران کودکی داشتند. تا سال 2005، گروههای تیزهوش برچسبدار و بدون نشان (اکنون در 40 سالگی) در نتایج زندگی تفاوت چندانی با هم نداشتند، اما هر دو گروه بسیار موفقتر از گروهی بود که بهطور تصادفی انتخاب شده بودند. عواملی که نتایج زندگی را برای گروههای با استعداد برچسبگذاریشده و بدون برچسب پیشبینی میکرد، سختکوشی، حمایت عاطفی، و دیدگاه شخصی مثبت و باز بود.
در انتها، فرآیند شناسایی تیزهوشان می تواند با نامزد کردن دانش آموز برای ارزیابی یا غربالگری انجام شده در هر مدرسه آغاز شود. غربالگری جهانی برای همه دانش آموزان کلاس دوم انجام می شود.